جدول جو
جدول جو

معنی مشاهیر - جستجوی لغت در جدول جو

مشاهیر
مشهورها، آدمهای معروف میان مردم، نامی ها، نام دارها، بنام ها، جمع واژۀ مشهور
تصویری از مشاهیر
تصویر مشاهیر
فرهنگ فارسی عمید
مشاهیر
(مَ)
جمع واژۀ مشهور. (غیاث) (آنندراج) (دهار) (ناظم الاطباء). و مجازاً به معنی بزرگان و ناموران. (غیاث) (آنندراج). مردمان مشهور و معروف و شناسا. (ناظم الاطباء) : چنین نبشته است بوریحان در مشاهیر خوارزم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 681). و طایفه ای از مشاهیر ایشان... به منزلت ساکنان خانه و بطانۀ مجلس بودند. (کلیله و دمنه). و از حال بزرگان رای و مشاهیر شهر و... (کلیله و دمنه). وزیر ابوالعباس از معارف کتاب و مشاهیر اصحاب فایق بود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 456). صنادید قروم و مشاهیر ملوک به عجز از وی روی برتافته. (ترجمه تاریخ یمینی ص 410). و معارف کبار و مشاهیر احرار را بر لزوم طاعت و قیام به خدمت او تکلیف فرمود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 438)
لغت نامه دهخدا
مشاهیر
(مَ یِ)
دهی از دهستان ویزمار باختری است که در بخش ورزقان شهرستان اهر واقع است و 148 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
مشاهیر
مردمان مشهو. ر و معروف و شناسا
تصویری از مشاهیر
تصویر مشاهیر
فرهنگ لغت هوشیار
مشاهیر
((مَ))
جمع مشهور، افراد نامی، نامداران
تصویری از مشاهیر
تصویر مشاهیر
فرهنگ فارسی معین
مشاهیر
نام آوران
تصویری از مشاهیر
تصویر مشاهیر
فرهنگ واژه فارسی سره
مشاهیر
مشهوران، نام آوران، ناموران، نامداران
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماهیار
تصویر ماهیار
(پسرانه)
دوست و یاور ماه، از شخصیتهای شاهنامه، نام زرگری در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاهمیر
تصویر شاهمیر
(پسرانه)
امیر شاه، شاه (فارسی) + میر (عربی)، نام برادر میرک بیگ وزیر شاه اسماعیل صفوی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ازاهیر
تصویر ازاهیر
شکوفه ها، گل درخت میوه دار که پیش از روییدن برگ شکفته می شود، غنچه مثلاً شکوفۀ هلو و زردآلو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشائیم
تصویر مشائیم
مشئوم ها، نامبارک ها، بدیمن ها، بدشگون ها، جمع واژۀ مشئوم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدابیر
تصویر مدابیر
مدبرها، بدبخت ها، بخت برگشته ها، جمع واژۀ مدبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزامیر
تصویر مزامیر
مزمار، نغمه هایی که با نی نواخته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشاهده
تصویر مشاهده
به چشم دیدن، نگریستن، نگاه کردن، صورت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشاهره
تصویر مشاهره
اجرت ماهیانه، شهریه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسامیر
تصویر مسامیر
مسمارها، میخ ها، جمع واژۀ مسمار
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
جمع واژۀ مشوار. (ناظم الاطباء). و رجوع به مشوار شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مقهور. قهرکرده شدگان. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تشهیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نقشه ای از نقشه های قالی است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
جمع مزمار، نای ها، نایسرودها جمع مزمار: نیهای نوازندگی، سرودها و اشعاری که بانی نواخته شود
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مشا، گامبرداران (اندیشه های فلسفی ایران) سخن چینان جمع مشا در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) پیروان حکمت مشا
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مشبه، مانند کنندگان، جمع مشبه، مانستگان جمع مشبه در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)، جمع مشبهه در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشتهیه
تصویر مشتهیه
مونث مشتهی: پژهان انگیز گرای انگیز
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مسمار، میخ ها میخ های آهنین جمع مسمار میخهای آهنین: سیل از اطراف عیون بر طبقات ز جاجی افتاده و مسام جلد زمین بمسامیر جلیدی درهم دوخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشائیم
تصویر مشائیم
جمع مشووم، گجسته ها مرخشگان جمع مشئوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشاهره
تصویر مشاهره
اجرت ماهیانه، شهریه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسابیر
تصویر مسابیر
جمع مسبار، زخم کاوها گمانه ها
فرهنگ لغت هوشیار
اجیر کردن شخصی با پرداخت دستمزد ماهانه، اجرت ماهیانه شهریه، جمع مشاهرات. یا مشاهرت اطلاق کردن، مقرری ماهیانه تعیین کردن: هر یکی را از ایشان باندازه کفاف مشاهرت اطلاق کنند تا او را بخیانتی حاجت نیفتد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مداهین
تصویر مداهین
گل آفتاب چرخ
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مدبور، بخت برگشتگان تیره بختان خستگان زخمیان جمع مدبور بدبختان: سلطان بفرمود تابر سبیل استدارج... لشکر او پشت فرا دادند و آن مدابیر بدان خدعت مغرور گشتند... توضیح مدبور در دزی ذکر گردیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفاهیر
تصویر قفاهیر
صورت خوب و روی نیکو را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جماهیر
تصویر جماهیر
جمع جمهور، گروه های مردم توده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازاهیر
تصویر ازاهیر
گلها، شکوفه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشاهده
تصویر مشاهده
دیدن، هم بینی، برنگری، تماشا، نگریستن
فرهنگ واژه فارسی سره