آمیخته و شوریده شدن کار. مسمسه. (منتهی الارب ذیل مادۀ م س س) (از ناظم الاطباء). مسمس الامر مسمسهً و مسماساً، آمیخته شد آن کار وشوریده گشت. (ناظم الاطباء). و رجوع به مسمسه شود
آمیخته و شوریده شدن کار. مَسمَسه. (منتهی الارب ذیل مادۀ م س س) (از ناظم الاطباء). مسمس الامر مسمسهً و مسماساً، آمیخته شد آن کار وشوریده گشت. (ناظم الاطباء). و رجوع به مسمسه شود
در ابیات ملحقۀ نصاب به معنی قلم آورده، و دردیگر کتب یافته نشد. (غیاث) (آنندراج) : الماس قلمتراش و ملماس قلم انقاس مداد و نام جنسش حبر است. (نصاب الصبیان چ برلین، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
در ابیات ملحقۀ نصاب به معنی قلم آورده، و دردیگر کتب یافته نشد. (غیاث) (آنندراج) : الماس قلمتراش و ملماس قلم انقاس مداد و نام جنسش حبر است. (نصاب الصبیان چ برلین، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
میخ (اسم میخ (آهنی) : ابواب جور و حیف بمسمار انصاف و انتصاف او بسته شده، جمع مسامیر. یا به مسمار دوختن، سخت بستن چیزی را، با کمال احتیاط نگهداشتن چیزی را
میخ (اسم میخ (آهنی) : ابواب جور و حیف بمسمار انصاف و انتصاف او بسته شده، جمع مسامیر. یا به مسمار دوختن، سخت بستن چیزی را، با کمال احتیاط نگهداشتن چیزی را
بر گرفته فارسی گویان از مسمن چرباک رسمالخطی از مسمی، نوعی غذا که با گوشت (گوسفند یا مرغ) وبادنجان و غیره پزند و آن اقسامی داردمانند مسمای بادنجان مسمای بره مسمای ماهی
بر گرفته فارسی گویان از مسمن چرباک رسمالخطی از مسمی، نوعی غذا که با گوشت (گوسفند یا مرغ) وبادنجان و غیره پزند و آن اقسامی داردمانند مسمای بادنجان مسمای بره مسمای ماهی