این کلمه در عبارت زیر از تاریخ مبارک غازانی آمده است اما معنی آن روشن نیست و شاید با توجه به لغت مساسجی که در همان کتاب آمده است به معنی پولی باشد که به ربا و مرابحه و تنزیل دهند: در این وقت که این معامله با صاحب دیوان بکردند و این آوازه برآمد که وجوه مساس می رسد تمامت آن معاملان شاد شدندو هر چه داشتند از نقد و جنس به مرابحه به ایشان دادند. (تاریخ غازانی ص 316). و رجوع به مساسجی شود
مماسه. لمس کردن. (اقرب الموارد). سودن به دست. (غیاث) (آنندراج). یکدیگر را بسودن. (ترجمان القرآن جرجانی) : قال فاذهب فان لک فی الحیاه أن تقول لامساس... (قرآن 97/20). آن مساس طفل چه بْود بازیی با جماع رستمی ّ و غازیی. مولوی (مثنوی). آنچه او بیند نتان کردن مساس نز قیاس عقل نز راه حواس. مولوی (مثنوی). ، جماع کردن. (غیاث) (آنندراج) ، اختلاط. مس نمودن. ساییدن. دست مالیدن. مالش