جدول جو
جدول جو

معنی مسقب - جستجوی لغت در جدول جو

مسقب
(مِ قَ)
مسقاب. ناقۀ نرزاینده. (منتهی الارب) ، مادر ’سقب’ که نوزاد شتر باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مسقب
(مُ قِ)
نعت فاعلی ازاسقاب، نزدیک و قریب: منزل مسقب. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، بعید، از اضداد است. (منتهی الارب). و رجوع به اسقاب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مسیب
تصویر مسیب
(پسرانه)
آزاد شده، بر حال خود گذاشته شده، نام یکی از سه برادری که در بخارا پول رایج قرون اولیه هجری راسکه زدند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مسقط
تصویر مسقط
محل سقوط، جای افتادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسقط
تصویر مسقط
سقط کننده، ازبین برنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسبب
تصویر مسبب
سبب شونده، سبب ساز، باعث، علت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسقف
تصویر مسقف
سقف دار، جایی که سقف داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرقب
تصویر مرقب
مرقبه، جای دیدبان در بلندی، مرقب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معقب
تصویر معقب
پس آینده، آنکه درنگ کند و عقب بیندازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثقب
تصویر مثقب
آلتی که با آن چیزی را سوراخ کنند، مته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملقب
تصویر ملقب
کسی که لقب دارد یا لقبی به او داده شده، لقب دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسقط
تصویر مسقط
افکنده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسبب
تصویر مسبب
سبب شده
فرهنگ فارسی عمید
(اَ قُ)
جمع واژۀ سقب، بمعنی شترکره
لغت نامه دهخدا
(اُ قُ)
شهری از عمل برقه و بدان منسوبست ابوالحسن یحیی بن عبدالله بن علی اللخمی الراشدی الاسقبی. (معجم البلدان). قصبه ای است در برقه یعنی بنغازی. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(قُ قُب ب)
ضخم. (اقرب الموارد). قسحب ّ. (منتهی الارب). ستبرو ضخیم و کلفت. (ناظم الاطباء). رجوع به قسحب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مسقع
تصویر مسقع
سخنور زبان آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسقف
تصویر مسقف
خانه پوشیده، سقف دار، با پوشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسقب
تصویر اسقب
جمع سقب، شتران نوزاد نو اشتران
فرهنگ لغت هوشیار
مته بهر مه ماه رمه بر ماهه سینا سوراخ کننده سینا آتش افروز بزرگراه راه بزرگ سوراخ دار سفته مروارید سفته آلتی که با آن چوب و جز آنرا سوراخ کنند مته بر ماهه: به تیشه پدر و مثقب و کمانه و مقل بخرط مهره گردون و پره دولاب. (خاقانی) سوراخ کرده شده. سوراخ کننده جمع مثقبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرقب
تصویر مرقب
مرقبه: دیدگاه دید بانگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسبب
تصویر مسبب
سبب سازنده، موثر، علت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسقط
تصویر مسقط
محل سقوط
فرهنگ لغت هوشیار
پشتدار فرزند دار، باز ستاننده پس گیرنده، دیر پرداز سپس آینده، سپس اندازنده درنگنده کسی که عقب - یعنی جانشین - داشته باشد بعبارت دیگر آنکه اولاد دارد معقب و آن کس که فرزند ندارد بلاعقب است. آنکه از پس آید پس آینده، آنکه بعقب اندازد درنگ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملقب
تصویر ملقب
لقب نهاده شده، لقب دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسبب
تصویر مسبب
((مُ سَ بِّ))
باعث، علت، سبب شونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معقب
تصویر معقب
((مُ عَ قِّ))
آن که از پس آید، پس آینده، درنگ کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مثقب
تصویر مثقب
((مِ قَ))
مته و هر چیزی که سوراخ کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسقف
تصویر مسقف
((مُ سَ قَّ))
سقف دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسقط
تصویر مسقط
((مَ قَ))
محل افتادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسقط
تصویر مسقط
((مُ قَ))
ساقط کرده، حذف کرده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملقب
تصویر ملقب
((مُ لَ قَّ))
دارای لقب، لقب دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مثقب
تصویر مثقب
((مُ ثَ قِّ))
سوراخ کننده، جمع مثقبین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مثقب
تصویر مثقب
((مُ ثَ قَّ))
سوراخ کرده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معقب
تصویر معقب
((مُ عَ قَّ))
آن که جانشین و اولاد داشته باشد، مقابل بلاعقب
فرهنگ فارسی معین