جدول جو
جدول جو

معنی مسیب

مسیب(پسرانه)
آزاد شده، بر حال خود گذاشته شده، نام یکی از سه برادری که در بخارا پول رایج قرون اولیه هجری راسکه زدند
تصویری از مسیب
تصویر مسیب
فرهنگ نامهای ایرانی

واژه‌های مرتبط با مسیب

مسیب

مسیب
ستور گذاشته شده بر سر خود. (از منتهی الارب) (آنندراج). بر سر خود گذاشته شده. (ناظم الاطباء) : صبی مسیب، طفل بدون محافظ و بدون نگاهبان. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

مسیب

مسیب
نام یکی از سه برادری که در بخارا در قرون اولیۀ هجری پول رایج آن زمان را که درهم نامیده میشد سکه میزدند. (دو برادر دیگر یکی محمد و دیگری غطریف نام داشت). سکه هائی که این سه برادر ضرب مینمودند به نام خودشان معروف به ود که به ترتیب درمهای مسیبیه، محمدیه و غِطریفیه می نامیدند. (از احوال و اشعار رودکی ج 1 صص 70-71)
ابن علس بن مالک بن عمرو بن قمامه. شاعر جاهلی و خال اعشی میمون. اسمش را زهیر و کنیه اش را ابوفضه گفته اند. دیوان شعری دارد که چندین تن جداجدا گرد کرده اند. (از منتهی الارب) (از الاعلام زرکلی) (از ابن الندیم ص 224)
نام پدر سعید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا