جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مسبب

مسبب

مسبب
نعت فاعلی از مصدر تسبیب. رجوع به تسبیب شود، سبب سازنده. (آنندراج). سبب پدیدآرنده. مؤثر. علت:
گفتم که بی مسبب هرگز بود سبب
گفتا که بی مقدّر هرگز بود قدر.
ناصرخسرو.
مسبب چون بود او مر کسی را
که گردد وهم او گردش چو چادر؟
ناصرخسرو (دیوان چ دانشگاه ص 535).
مسبب همه قادریست که مجادیح انواء نغمه از نوافح رحمت اوست. (ترجمه تاریخ یمینی ص 437).
- مسبب حقیقی، خداوند تبارک و تعالی. (ناظم الاطباء).
، وصول کننده مالیات. محصل. تحصیلدار مالیات. تسبیب کننده، وصول کننده مال به حواله از بدهکار چنانکه از مؤدی مالیات: جریدۀ بقایای اموال بر اعمال و عمال عرض کردند و بر تحصیل آن مسببان بگماشتند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 344). به تحصیل و ترویج آن مال مسببان فرستاد و از او مالی بسیار حاصل شد. (ترجمه تاریخ یمینی). رجوع به تسبیب در تاریخ بیهقی فصل مطالبۀ صلات بیعتی شود
لغت نامه دهخدا

مسبب

مسبب
نعت مفعولی از مصدر تسبیب. رجوع به تسبیب شود. نتیجۀ سبب. مقابل سبب. معلول. معلوله. علیل. معلل. معلله. اثر، آنکه او را بسیار دشنام دهند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

مسیب

مسیب
آزاد شده، بر حال خود گذاشته شده، نام یکی از سه برادری که در بخارا پول رایج قرون اولیه هجری راسکه زدند
مسیب
فرهنگ نامهای ایرانی