جدول جو
جدول جو

معنی مستعبره - جستجوی لغت در جدول جو

مستعبره(مُ تَ بِ رَ / مُ تَ بَ رَ)
تأنیث مستعبر. زن که بهرۀ خود از شوی نگیرد. (منتهی الارب). رجوع به استعبار و مستعبر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مستعربه
تصویر مستعربه
مستعرب، آنکه از اعراب تقلید می کند، عجم داخل شده در میان اعراب
فرهنگ فارسی عمید
در بدیع استعمال کلمه ای در غیر معنی حقیقی خودش بر سبیل تشبیه یعنی آوردن مشبه یا مشبهٌ به در کلام و حذف طرف دیگر مانند این جمله مثلاً ماهی را دیدم سر از دریچه بیرون کرد، ماه در این جمله به جای کلمۀ محبوب، معشوق یا زنی زیبا به کار رفته است، عاریت گرفتن، قرض گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستعمره
تصویر مستعمره
سرزمین یا کشوری که دولت بیگانه ای آن را تصرف کرده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستعارله
تصویر مستعارله
عاریت آورده شده برای او، در علوم ادبی در بیان، کلمه ای که به مستعارمنه تشبیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستاجره
تصویر مستاجره
آنچه به اجاره داده شده، مورد اجاره
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ بِ)
نعت فاعلی از استعبار. آنکه خواب گزارد بر کسی جهت تعبیر کردن. (منتهی الارب). حکایت کننده خواب و رؤیای خویش بر کسی و تعبیر آن را خواهنده. (اقرب الموارد) ، آنکه اشک جاری دارد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، اندوهناک. (منتهی الارب). محزون. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رِ بَ)
تأنیث مستعرب که نعت فاعلی است از مصدر استعراب. غیر عرب در عرب درآمده و مانا به عرب شونده. و عرب غیرخالص و بیابانی شونده. (منتهی الارب). غیرعربهایی که در عرب داخل شده اند و عرب خالص نیستند و گویند مستعربه آنهایی هستند که به زبان اسماعیل بن ابراهیم سخن گویند و آن زبان مردم حجاز و اطراف آن است. (اقرب الموارد). عرب نه خالص. (دهار) (مهذب الاسماء). تازیان که نه خالص باشند. عرب که خالص نباشد. متعربه. عدنانیان. مقابل عرب بائده. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مستعرب و استعراب شود، مسیحیان اندلس که به آداب عربی مؤدب بودند. رجوع به کلمه مزاربه در دائره المعارف اسلام شود. (از یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَ رَ)
مستعمره. تأنیث مستعمر. استعمارشده. تحت استعمار. رجوع به استعمار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مستعذبه
تصویر مستعذبه
مونث مستعذب مونث مستعذب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستنسره
تصویر مستنسره
مستنسره در فارسی مونث مستنسر: کرکسدیس مونث مستنسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستنفره
تصویر مستنفره
ترسیده مونث مستنفر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستنبطه
تصویر مستنبطه
مستنبطه در فارسی مونث مستنبط برداشت مونث مستنبط جمع مستنبطات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستنکره
تصویر مستنکره
مونث مستنکر مونث مستنکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستکبری
تصویر مستکبری
متکبر بودن، استکبار داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستقبله
تصویر مستقبله
مونث مستقبل مونث مستقبل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستنیره
تصویر مستنیره
مونث مستنیر، جمع مستنیرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستقبحه
تصویر مستقبحه
مونث مستقبح مونث مستقبح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستعارله
تصویر مستعارله
سپنج آورده (بن) در استعار ه مشبه را مستعارله نامند
فرهنگ لغت هوشیار
مستدیره در فارسی مونث مستدیر بنگرید به مستدیر مونث مستدیر، جمع مستدیرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستعلیه
تصویر مستعلیه
مستعلیه در فارسی مونث مستعلی و کامی وات کامی
فرهنگ لغت هوشیار
مستعمله در فارسی مونث مستعمل و ساخته کار دست مونث مستعمل مستعملات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستغربه
تصویر مستغربه
مونث مستغرب موث مستغرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستاجره
تصویر مستاجره
مونث مستاجر، جمع مستاجرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعاره
تصویر استعاره
چیزی را به عاریه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستعبر
تصویر مستعبر
خوابگزاریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستکبره
تصویر مستکبره
مونث مستکبر
فرهنگ لغت هوشیار
مونث مستعرب و تازی زده، تازی نما، بیابانی شونده مونث مستعرب: یاجماع ایمه این علم احداث مستعربه و متاخران شعرا جزآنچ صحیح اللفظ ظاهر الجواز باشد تقیل ایشان نشایدکرد... . یا عرب مستعربه. عرب غیر خالص مقابل عرب عاریه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستعمره
تصویر مستعمره
استعمار شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستعربه
تصویر مستعربه
((مُ تَ رِ بِ))
عرب غیرخالص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستعمره
تصویر مستعمره
((مُ تَ مِ رِ))
سرزمین یا کشوری که حکومتش زیر نظر یک کشور قوی تر بیگانه باشد، جمع مستعمرات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استعاره
تصویر استعاره
((اِ تِ رِ))
به عاریت گرفتن
فرهنگ فارسی معین
سرزمین تحت استعمار، استعمارزده، کلنی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از استعاره
تصویر استعاره
Metaphor
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از استعاره
تصویر استعاره
метафора
دیکشنری فارسی به روسی