جدول جو
جدول جو

معنی مستعمره

مستعمره((مُ تَ مِ رِ))
سرزمین یا کشوری که حکومتش زیر نظر یک کشور قوی تر بیگانه باشد، جمع مستعمرات
تصویری از مستعمره
تصویر مستعمره
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مستعمره

مستعمره

مستعمره
سرزمین یا کشوری که دولت بیگانه ای آن را تصرف کرده باشد
مستعمره
فرهنگ فارسی عمید

مستعمره

مستعمره
مستعمره. تأنیث مستعمر. استعمارشده. تحت استعمار. رجوع به استعمار شود
لغت نامه دهخدا

مستعمله

مستعمله
مستعمله در فارسی مونث مستعمل و ساخته کار دست مونث مستعمل مستعملات
فرهنگ لغت هوشیار

مستعبره

مستعبره
تأنیث مستعبر. زن که بهرۀ خود از شوی نگیرد. (منتهی الارب). رجوع به استعبار و مستعبر شود
لغت نامه دهخدا

مستمره

مستمره
مستمره در فارسی مونث مستمر استوار - روان، همواره مونث مستمر
مستمره
فرهنگ لغت هوشیار

مستعمر

مستعمر
نعت فاعلی از استعمار. آبادانی خواه. آنکه از کسی آباد کردن جایی را بخواهد. (اقرب الموارد) ، استعمارکننده. رجوع به استعمار شود
لغت نامه دهخدا