- مستطاع
- امری که در استطاعت و توانایی کسی باشد، فرمان بردار، مطیع
معنی مستطاع - جستجوی لغت در جدول جو
- مستطاع
- چیزی که بدست آید و در ید قدرت شخص باشد
- مستطاع ((مُ تَ))
- چیزی که به دست آید و در ید قدرت شخص باشد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فرمانبردار در دسترس توانکرد
توانگر، کسی که استطاعت و توانایی دارد
پاک و پاکیزه، عنوان محترمانه در خطاب به شخص، خوشایند، شایسته مثلاً کتاب مستطاب
توانگر
خوش و نیکو و پسندیده و شایسته
برانگیختگی، تاسه مندی، لاغری، دگر رنگی
سر به زیر خواهی سرافکنده خواهی، کوفته یافتن درمانده یافتن
گوش داشتن، شنیدن آواز
آگاهی خواهی، دیده وری آگهی خواستن آگاهی جستن اطلاع خواستن، پرسیدن
توان توانش، بی نیازی
توانستن یارستن توانایی داشتن قدرت داشتن، سرمایه داشتن ثروتمند بودن مستطیع بودن، توان توانش توانایی یارایی، بی نیازی
گوش دادن
آبخانه، دستشویی، دست به آب
جدا کردن، قطع کردن
جمع کننده، جامع، کامل
ذلیل، پست و زبون، خوار
درخواست شده، خواهش شده
دوام یافته، پایدار، دائم
تازه، نو، شگفت، طرفه، عجیب
کسی که از او استعانت می کنند
توانایی داشتن، توانستن، سرمایه داشتن، در فقه قدرت و توانایی داشتن برای انجام بعضی احکام شرعی
استفاده شده، برگرفته، به دست آمده، حاصل شده
چیزی که عاریه گرفته شده، به عاریت خواسته شده
رایزن، کسی که با او مشورت می کنند، طرف مشورت
شیرخوار، ویژگی بچه ای که غذای اصلی او شیر است
مبال، مبرز، جایی، توالت، موضع قضای حاجت، آبریز
برآورده شده، اجابت شده، به اجابت رسیده، قبول شده
امانت داده شده، سپرده شده، جای نگه داری ودیعه، امانتی
کسی که از او استغاثه شده، کسی که از او فریادخواهی شده، استغاثه، دادخواهی
فرمانبردار، سر به زیر فروتن مطیع فرمانبردار، فروتن