جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مستجمع

مستجمع

مستجمع
نعت فاعلی از مصدر استجماع. فراهم آمده و با هم جمع شده. (ناظم الاطباء) ، خواهان اجتماع. (ناظم الاطباء) ، جمعکننده و فراهم آرنده. (غیاث) ، کامل. سرآمد: فیلسوفان گفتند سندباد بر ما به فضل و علم راجح است و در میان ما کسی از وی مستجمعتر نیست کی روزگار او را بر افادت حکمت و دانش مستغرق داشته است. (سندبادنامه ص 46). و رجوع به استجماع شود
لغت نامه دهخدا

مست جمع

مست جمع
گرد آورنده جمع کننده گردآوردنده جامع: ذات نامبارکش مست جمع فساد و مکر و م جمع فجور و غدر خواهد بود، آنکه بهمه مقاصد خود نایل آمده
فرهنگ لغت هوشیار

مستجیع

مستجیع
نعت فاعلی از مصدر استجاعه. کسی که همیشه خود را گرسنه نماید. (منتهی الارب). کسی که پیوسته او را گرسنه یابند، و یا کسی که هر ساعت اقدام به خوردن می کند. (اقرب الموارد). رجوع به استجاعه شود
لغت نامه دهخدا

مستجمل

مستجمل
نعت فاعلی از مصدر استجمال. زیباشمرنده. (اقرب الموارد). رجوع به استجمال شود
لغت نامه دهخدا

مستجمر

مستجمر
نعت فاعلی از مصدر استجمار. سپاه مقیم شده درسرحد دشمن. (ناظم الاطباء) ، استنجاکننده به سنگریزه. (منتهی الارب). رجوع به استجمار شود
لغت نامه دهخدا