جدول جو
جدول جو

معنی مستطیع

مستطیع((مُ تَ))
توانگر، کسی که استطاعت و توانایی دارد
تصویری از مستطیع
تصویر مستطیع
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مستطیع

مستطیع

مستطیع
نعت فاعلی از استطاعه. صاحب استطاعت و صاحب قدرت. (غیاث) (آنندراج). قادر. توانا. توانگر. باتوان. رجوع به استطاعه شود، واجب الحج. آنکه مال و توانائی وی به حدی باشد که حجه الاسلام بر او واجب شود. رجوع به حج شود
لغت نامه دهخدا

مستطیع

مستطیع
بی نیاز، توانگر، ثروتمند، دارا، دولتمند، غنی، مالدار، متعین، متمکن، متمول، متنعم، مستغنی، منعم
متضاد: نامستطیع
فرهنگ واژه مترادف متضاد

مستطاع

مستطاع
امری که در استطاعت و توانایی کسی باشد، فرمان بردار، مطیع
مستطاع
فرهنگ فارسی عمید