جدول جو
جدول جو

معنی مستطاع

مستطاع((مُ تَ))
چیزی که به دست آید و در ید قدرت شخص باشد
تصویری از مستطاع
تصویر مستطاع
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مستطاع

مستطاع

مستطاع
امری که در استطاعت و توانایی کسی باشد، فرمان بردار، مطیع
مستطاع
فرهنگ فارسی عمید

مستطاع

مستطاع
نعت مفعولی از استطاعه. فرمانبردار و مطیع. (غیاث) (آنندراج) :
همچنین کسب و دم و دام و جماع
آن موالید است حق را مستطاع.
مولوی (مثنوی).
، آنچه در قدرت است. در توانائی. بقدر مستطاع، به اندازۀ ممکن. رجوع به استطاعه شود
لغت نامه دهخدا

مستطاب

مستطاب
پاک و پاکیزه، عنوان محترمانه در خطاب به شخص، خوشایند، شایسته مثلاً کتاب مستطاب
مستطاب
فرهنگ فارسی عمید