مشتار. (برهان). گیاهی است دوائی که بوی خوش دارد و در غایت تلخی و آن را مروه نیز گویند. (جهانگیری). گیاهی است دوائی و بوی خوشی دارد و در غایت تلخی هم هست و آن را مرو گویند. (برهان). به هندی افسنتین است. (مخزن الادویه) : اگر خواهی ز تب زنهار زنهار کفی از داروی مستار دست آر. ملامحمد تانیسری (از آنندراج)
مشتار. (برهان). گیاهی است دوائی که بوی خوش دارد و در غایت تلخی و آن را مروه نیز گویند. (جهانگیری). گیاهی است دوائی و بوی خوشی دارد و در غایت تلخی هم هست و آن را مرو گویند. (برهان). به هندی افسنتین است. (مخزن الادویه) : اگر خواهی ز تب زنهار زنهار کفی از داروی مستار دست آر. ملامحمد تانیسری (از آنندراج)
نعت مفعولی ازاستطابه. خوش آمده و پاک آمده و لذیذ. (غیاث) (آنندراج). خوش و نیکو و پسندیده و شایسته و خوش آیند. (ناظم الاطباء). پاکیزه. رجوع به استطابه شود: خیک اشکم گو بدر از موج آب گر بمیرم هست مرگم مستطاب. مولوی (مثنوی). گرقضا افکند ما را در عذاب کی رود آن طبع و خوی مستطاب. مولوی (مثنوی). - جناب مستطاب...، از القاب و عناوین بزرگان که در مخاطبه یا مکاتبه به کار بردندی. ، خوشبوی. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، مهربان. (ناظم الاطباء)
نعت مفعولی ازاستطابه. خوش آمده و پاک آمده و لذیذ. (غیاث) (آنندراج). خوش و نیکو و پسندیده و شایسته و خوش آیند. (ناظم الاطباء). پاکیزه. رجوع به استطابه شود: خیک اشکم گو بدر از موج آب گر بمیرم هست مرگم مستطاب. مولوی (مثنوی). گرقضا افکند ما را در عذاب کی رود آن طبع و خوی مستطاب. مولوی (مثنوی). - جناب مستطاب...، از القاب و عناوین بزرگان که در مخاطبه یا مکاتبه به کار بردندی. ، خوشبوی. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، مهربان. (ناظم الاطباء)
نعت فاعلی از استلاب. رباینده. (از منتهی الارب). مختلس. (از اقرب الموارد). رجوع به استلاب شود، در اصطلاح فقهی، آنکه مالی را از محل غیر حرز آشکارا می رباید و فرار می کند بدون آنکه محارب باشد. مجازات مستلب تعزیر است
نعت فاعلی از استلاب. رباینده. (از منتهی الارب). مختلس. (از اقرب الموارد). رجوع به استلاب شود، در اصطلاح فقهی، آنکه مالی را از محل غیر حِرز آشکارا می رباید و فرار می کند بدون آنکه محارب باشد. مجازات مستلب تعزیر است