جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با موتاب

موتاب

موتاب
مرکب از مو + تاب (مخفف تابنده)، موتابنده، موی تابنده، که موی سر خویش یا دیگری را بتابد، گیسوتاب، (از یادداشت مؤلف)، که تافتن موی بز پیشه دارد رسن یا رشته را، که موی بهم تابد و از آن رشتۀموئین پدید آرد، آنکه ریسمان مویی می تابد، (ناظم الاطباء)، صنفی همانند زه تاب که موی بز به هم تاب دهد و رشتۀ مویین سازد بافتن جامه های درشت خاصه جوال را یا ریسمان مویین سازد، رسنگر، و رجوع به موباف شود
لغت نامه دهخدا

یوتاب

یوتاب
سردار زن ایرانی که خواهر آریوبرزن سردار نامدار ارتش شاهنشاهی داریوش سوم بوده است، وی در نبرد با اسکندر گجستک همراه آریوبرزن فرماندهی بخشی از ارتش، نام خواهر آریوبرزن پادشاه آذربادگان
یوتاب
فرهنگ نامهای ایرانی

موتان

موتان
بی جان مرگ و میر چارپایان، هوا زدگی موتی است که در چار پایان واقع شود، مرضهایی است که عارض گردد بسبب فساد هوا وقتی که هوا موذی باشد (مجمع الجوامع)
فرهنگ لغت هوشیار