جدول جو
جدول جو

معنی مستحب

مستحب
عملی که به جا آوردنش ثواب داشته باشد و ترک آن گناه و عقاب نداشته باشد، دوست داشتنی، نیکو و پسندیده، دوست داشته شده
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مستحب

مستحب

مستحب
نعت فاعلی از مصدر استحباب. دوست دارنده و مهربان ودارای محبت. (ناظم الاطباء). رجوع به استحباب شود
لغت نامه دهخدا

مستحق

مستحق
دَرخُور، شایِستِه، سِزاوار، لایِق، شایِگان، خُورا، باب، اَندَرخُور، مُناسِب، اَرزانی، سازوار، فَرزام، صالِح، مَحقوق، فراخُور، شایان، خُورَند، بابَت
کنایه از مسکین
مستحق
فرهنگ فارسی عمید

مستحث

مستحث
وژولنده وژولنده خراج، برانگیزاننده (وژولیدن تقاضا کردن) برانگیزاننده ترغیب کننده مشوق: و از سر تشور و تخفربگوی استلذاء آن آبکامی مستحث اقتراح قدری شده است، محصل مالیات تحصیلدار: والمستحث و ژولنده خراج
فرهنگ لغت هوشیار