تمرد و سرکشی و مخالفت و عداوت و دشمنی. (ناظم الاطباء). ستیزه. ستیهندگی. عناد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از جهت الزام حجت و اقامت بینت به رفق و مدارا دعوت فرمود و به اظهار آیات مثال داد تا معاندت و تمرد کفار ظاهر گشت. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 3). چون تأملی فرماید و تمییز ملکانه بر تزویر تو گمارد فضیحت تو پیدا آید و نصیحت از معاندت جدا شود. (کلیله و دمنه). این قاعده خلاف بگذار وین خوی معاندت رها کن. سعدی. و رجوع به معانده شود. - معاندت کردن، ستیهیدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - معاندت نمودن، ستیهیدن. ستیزه کردن. عناد ورزیدن. مخالفت کردن: تقدیر آسمانی با او معاندت می نمود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 392)
تمرد و سرکشی و مخالفت و عداوت و دشمنی. (ناظم الاطباء). ستیزه. ستیهندگی. عناد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از جهت الزام حجت و اقامت بینت به رفق و مدارا دعوت فرمود و به اظهار آیات مثال داد تا معاندت و تمرد کفار ظاهر گشت. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 3). چون تأملی فرماید و تمییز ملکانه بر تزویر تو گمارد فضیحت تو پیدا آید و نصیحت از معاندت جدا شود. (کلیله و دمنه). این قاعده خلاف بگذار وین خوی معاندت رها کن. سعدی. و رجوع به معانده شود. - معاندت کردن، ستیهیدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - معاندت نمودن، ستیهیدن. ستیزه کردن. عناد ورزیدن. مخالفت کردن: تقدیر آسمانی با او معاندت می نمود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 392)
مؤنث مساند که نعت فاعلی است از مسانده. رجوع به مساند و مساندهشود، ناقه مسانده، شتر مادۀ بلندسینه و بلندپیش یا شتر مادۀ سخت قوی که بعض عضو آن قوت می دهد بعض را. (منتهی الارب). ناقه ای که صدر و مقدم او بلند باشد. یا ناقه ای که بعضی اعضای آن با بعضی دیگر مشابه باشد و یا ناقۀ قوی پشت. (اقرب الموارد)
مؤنث مساند که نعت فاعلی است از مسانَدَه. رجوع به مساند و مساندهشود، ناقه مسانده، شتر مادۀ بلندسینه و بلندپیش یا شتر مادۀ سخت قوی که بعض عضو آن قوت می دهد بعض را. (منتهی الارب). ناقه ای که صدر و مقدم او بلند باشد. یا ناقه ای که بعضی اعضای آن با بعضی دیگر مشابه باشد و یا ناقۀ قوی پشت. (اقرب الموارد)
مساعده. مساعده. یاری کردن. (غیاث). مدد کردن. کمک کردن. کمک. یاری. یارمندی. دستیاری. همراهی. معاضدت. معاونت. موافقت: عشق خوش است ار مساعدت بود از یار یار مساعد نه اندک است و نه بسیار. فرخی. امیر ماضی چند رنج برد... تا قدرخان خانی یافت به قوت مساعدت وی کار او قرار گرفت. (تاریخ بیهقی). اگر مرد از قوت عزم خویش مساعدت تمام نیابد. (تاریخ بیهقی ص 99). چون دوستی مؤکد گشت بدانند که مساعدت و موافقت هر دو جانب (مسعود و قدرخان) ... شادمانه شوند. (تاریخ بیهقی ص 210). قضای ایزد تعالی با تضریبهای وی مساعدت و موافقت نکرد. (تاریخ بیهقی). نفاذ کار و ادراک مطلوب جز به عادت ذات و مساعدت بخت ملک نتواندبود. (کلیله و دمنه). قابوس... باز گردید و با نیشابور آمد و منتظر مساعدت ایام و امکان فرصت بنشست. (ترجمه تاریخ یمینی ص 216)
مساعده. مساعده. یاری کردن. (غیاث). مدد کردن. کمک کردن. کمک. یاری. یارمندی. دستیاری. همراهی. معاضدت. معاونت. موافقت: عشق خوش است ار مساعدت بود از یار یار مساعد نه اندک است و نه بسیار. فرخی. امیر ماضی چند رنج برد... تا قدرخان خانی یافت به قوت مساعدت وی کار او قرار گرفت. (تاریخ بیهقی). اگر مرد از قوت عزم خویش مساعدت تمام نیابد. (تاریخ بیهقی ص 99). چون دوستی مؤکد گشت بدانند که مساعدت و موافقت هر دو جانب (مسعود و قدرخان) ... شادمانه شوند. (تاریخ بیهقی ص 210). قضای ایزد تعالی با تضریبهای وی مساعدت و موافقت نکرد. (تاریخ بیهقی). نفاذ کار و ادراک مطلوب جز به عادت ذات و مساعدت بخت ملک نتواندبود. (کلیله و دمنه). قابوس... باز گردید و با نیشابور آمد و منتظر مساعدت ایام و امکان فرصت بنشست. (ترجمه تاریخ یمینی ص 216)
مسانده. مساندت. قوت دادن کسی را و یاریگری کردن او را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، پاداش دادن کسی را بر کاری. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، شعر مختلف الردفین گفتن. (منتهی الارب). مخالفت افکندن میان قوافی. (المصادر زوزنی). ’سناد’ آوردن در شعر. (اقرب الموارد). و رجوع به سناد شود
مسانده. مساندت. قوت دادن کسی را و یاریگری کردن او را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، پاداش دادن کسی را بر کاری. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، شعر مختلف الردفین گفتن. (منتهی الارب). مخالفت افکندن میان قوافی. (المصادر زوزنی). ’سناد’ آوردن در شعر. (اقرب الموارد). و رجوع به سناد شود
گردن کشی کردنخلاف کردن، ستیزه کردن با کسی ستیهیدن عناد ورزیدن، گردن کشی خلاف: ... از جهت الزام حجت و اقامت بینت برفق و مدارا دعوت فرمود و باظهار آیات مثال داد. تا معاندت و تمرد کفار ظاهر گشت، ستیزه
گردن کشی کردنخلاف کردن، ستیزه کردن با کسی ستیهیدن عناد ورزیدن، گردن کشی خلاف: ... از جهت الزام حجت و اقامت بینت برفق و مدارا دعوت فرمود و باظهار آیات مثال داد. تا معاندت و تمرد کفار ظاهر گشت، ستیزه