- مساری
- گذرگاه، آب رو
معنی مساری - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بنگرید به ماساریقا
سپساری داستاری عمل و شغل سمسار، دکان سمسار
دلالی، واسطه گری، دکان سمسار
جمع اسیر، گرفتاران زنجیریان بندیان جمع اسیر اسیران بردگان اسرا
برابر، پایاپای، یکسان
سفینه و کشتی و جهاز را گویند
هم ارزش، برابر، هم اندازه
کشتی، جهاز، سفینه، کشتی کوچک، برای مثال حاسد چو بیش باشد بهتر رود سعادت / چون باد بیش باشد بهتر رود سماری (منوچهری - ۱۱۲)
سعی ها، کوشش ها، جمع واژۀ سعی
کسی که چهار پا کرایه می دهد، چاروادار
مساحت کردن، اندازه گیری زمین، نقشه برداری
مجراها، محل عبورها، ممرها، جای روان شدن ها، روشهای عادی و طبیعی انجام یک امر، جمع واژۀ مجرا
اسیرها، گرفتارها، بندی ها، زندانی ها، کسانی که در جنگ به دست دشمن گرفتار شود، جمع واژۀ اسیر
با هم رونده همراه، جمع مجری، آبراه ها، گذرگاه ها راه ها گدار ها جمع مجری راههای جریان آب، راهها طرق وسایل: اگر زانست که بوییدن ما بهوا گرفتن است بمجاری بویایی. یا مجاری شیری. مجرا هایی هستند که تعداد آنها در انسان بین 15 تا 18 عدد در هر پستان است و آنها شیر را از غدد مترشحه شیر که بمناسبت شکلشان آسینی خوانده میشوند بنوک پستان می آورند و بوسیله منفذی که در نوک پستان وجود دارد بخارج باز میشوند
شتابنده، پیشدست شتابنده جمع مسارعین
جمع مسرح، راغ ها مرغزار ها غوشخانه ها (تماشاخانه ها) جمع مسرح چراگاهها: ایلکخان... پیش صمعود... . کسی فرستاد که... از تراکمه قومی به... سمرقند مقا ساخته و آن مسارح و مراعی... ساز وعدت تما ساخته اند
در تازی نیامده زمین پیمایی مساحت کردن
بدیها برابر، هموار، معادل، متوازی، همتا
جمع سعی، کوش ها کوشش ها جمع مسعی سعیها کوششها
شغل مسگر، دکان مسگر
فریبندگی، حیله گری
چراگاه، جای چریدن حیوانات علف خوار، علفزار، مرتع، چرازار، سبزه زار، چرام، چراجای، چرامین، چراخوٰار، چراخور
بد بودن ها، زشت بودن ها، بدحالی ها، جمع واژۀ مساءة و مسائت
اثر کننده و در رونده به همه اجزای چیزی، سرایت کننده
مانند مار کشنده بودن، برای مثال اگر «ماری» و گژدمی بود طبعش / به صحراش چون مار کردند ماری (عسجدی - ۵۶)
ماری کردن: هلاک کردن، کشتن، برای مثال اگر ماری و گژدمی بود طبعش / به صحراش چون مار کردند ماری (عسجدی - ۵۶)
ماری کردن: هلاک کردن، کشتن،