بربت، دنبک بدینگونه آمده در برخی فرهنگ ها، چوبی که بدان زنند و نوازند چو به ک در این چامه خاقانی سخن از زخمه و زبان می رود: زخمه مطربان صلای صبوح در زبان های مزهر اندازد از سازهایی که مشخصات آن کاملا معلوم نیست: بعضی از نویسندگان مزهر را نام دیگری برای عود ذکر کرده اند و عده ای هم آنرا نوعی از سازهای ضربی از قبیل طبل یا دنبک دانسته اند در حالیکه در نظر عده دیگر وجود سیم (اوتار) در این ساز محقق بوده است. زخمه مطربان صلای صبوح در زبانهای مزهر اندازد. (خاقانی)
بربت، دنبک بدینگونه آمده در برخی فرهنگ ها، چوبی که بدان زنند و نوازند چو به ک در این چامه خاقانی سخن از زخمه و زبان می رود: زخمه مطربان صلای صبوح در زبان های مزهر اندازد از سازهایی که مشخصات آن کاملا معلوم نیست: بعضی از نویسندگان مزهر را نام دیگری برای عود ذکر کرده اند و عده ای هم آنرا نوعی از سازهای ضربی از قبیل طبل یا دنبک دانسته اند در حالیکه در نظر عده دیگر وجود سیم (اوتار) در این ساز محقق بوده است. زخمه مطربان صلای صبوح در زبانهای مزهر اندازد. (خاقانی)
گسترانیده، آماده، پهن کرده شده، نیک گسترده، گسترانیده، آماده کرده مهیا (بدو معنی) : (... چه سزاوارتر کسی بمسرت و ارتیاح اوست که جانب او دوستان را ممهد باشد) (کلیله. مصحح مینوی. 182)
گسترانیده، آماده، پهن کرده شده، نیک گسترده، گسترانیده، آماده کرده مهیا (بدو معنی) : (... چه سزاوارتر کسی بمسرت و ارتیاح اوست که جانب او دوستان را ممهد باشد) (کلیله. مصحح مینوی. 182)
پیمانگاه، باز گشتگاه، نشستنگه، باشگاه محلی که در آن قراری گذاشته شده جای عهد بستن عهد گاه: (اگر چه در خدمت تو هیچ سابقه ای جز آنک در متعارف ارواح به معهد آفرینش رفتست... دیگر چیزی نداریم) (مرزبان نامه 1317 ص 295)، جای رجوع قوم محل بازگشت، محضر مردم مجلس، باشگاه، جمع معاهد
پیمانگاه، باز گشتگاه، نشستنگه، باشگاه محلی که در آن قراری گذاشته شده جای عهد بستن عهد گاه: (اگر چه در خدمت تو هیچ سابقه ای جز آنک در متعارف ارواح به معهد آفرینش رفتست... دیگر چیزی نداریم) (مرزبان نامه 1317 ص 295)، جای رجوع قوم محل بازگشت، محضر مردم مجلس، باشگاه، جمع معاهد
افزونیدن، برافزودن، افزونی افزون شدن، زیاد کردن، افزونی زیادتی: از باری عزاسمه مزید عمر و سلطنت می خواهند، افزون کرده شده زیاده شده: و در آن بر دو سبب و دو وتد و دو فاصله مزیدی نه، حرف مزید. آنست که حرف خروج بدان پیوندد و آنرا از بهر آن مزید خوانندکه اقصی غایت حروف قافیت در اشعار تازی حرف خروجست و چون در قوافی عجم حرفی بر آن زیادت شود آنرا مزید خوانند. یا بر مزید. اضافه شونده افزون: ایزد... این حضرت وزارت... نگاه دار ادو مکاره... بعید... و دولت متواتر و بر مزید. یا مزید موخر. پسوند پساوند. یا مزید مقدم. پیشوند پیشاوند
افزونیدن، برافزودن، افزونی افزون شدن، زیاد کردن، افزونی زیادتی: از باری عزاسمه مزید عمر و سلطنت می خواهند، افزون کرده شده زیاده شده: و در آن بر دو سبب و دو وتد و دو فاصله مزیدی نه، حرف مزید. آنست که حرف خروج بدان پیوندد و آنرا از بهر آن مزید خوانندکه اقصی غایت حروف قافیت در اشعار تازی حرف خروجست و چون در قوافی عجم حرفی بر آن زیادت شود آنرا مزید خوانند. یا بر مزید. اضافه شونده افزون: ایزد... این حضرت وزارت... نگاه دار ادو مکاره... بعید... و دولت متواتر و بر مزید. یا مزید موخر. پسوند پساوند. یا مزید مقدم. پیشوند پیشاوند
این واژه را که پارسی است و گونه ای بازی معین در فرهنگ فارسی تازی دانسته است بنگرید به برهان توشه دان، مشته (حراج) بیشفروشی (مزایده) افزودن بیش کردن زیاد کردن افزودن، افزودن قیمت چیزی، زیادت زیادی: عشوه ای از لب شیرین تودل خواست بجان بشکر خنده لبت گفت مزادی طلبیم. (حافظ) توضیح در برهان قاطع آمده: مزاد... در عربی بمعنی زیاده کردن قیمت چیزی باشد مثل آنکه قیمت آن چیز به ده دینار رسیده باشد دیگری به دوازده دینار برساند و همچنین، زیاد کرده شده، نوعی است از بازی و آن چنان است که دو کس در برابر یکدیگر خم شده بایستند و سر بر سرهم نهند و سر ریسمانی را شخصی بر دست گیرد و بر دور وپیش ایشان میگردد و نمیگذارد که کسی بر ایشان سوار شود و بر پشت ایشان نشیند و شخصی را که محافظت ایشان میکند خر بنده گویند. چون آن شخص پای خود را بر هریک از حریفان بزند او را بیاورد و بجای آن دوکس باز دارد و همچنین محافظت آن یک کس میکند تا دیگری پاخورد و آمده سر بر سر شخص اول نهد و اگر احیانا شخصی از حریفها بر آنها سوار شود فرود نمیاد تا دیگری بدام نیفتد بعد از آن همه خلاص شوند و حالت اول دست دهد
این واژه را که پارسی است و گونه ای بازی معین در فرهنگ فارسی تازی دانسته است بنگرید به برهان توشه دان، مشته (حراج) بیشفروشی (مزایده) افزودن بیش کردن زیاد کردن افزودن، افزودن قیمت چیزی، زیادت زیادی: عشوه ای از لب شیرین تودل خواست بجان بشکر خنده لبت گفت مزادی طلبیم. (حافظ) توضیح در برهان قاطع آمده: مزاد... در عربی بمعنی زیاده کردن قیمت چیزی باشد مثل آنکه قیمت آن چیز به ده دینار رسیده باشد دیگری به دوازده دینار برساند و همچنین، زیاد کرده شده، نوعی است از بازی و آن چنان است که دو کس در برابر یکدیگر خم شده بایستند و سر بر سرهم نهند و سر ریسمانی را شخصی بر دست گیرد و بر دور وپیش ایشان میگردد و نمیگذارد که کسی بر ایشان سوار شود و بر پشت ایشان نشیند و شخصی را که محافظت ایشان میکند خر بنده گویند. چون آن شخص پای خود را بر هریک از حریفان بزند او را بیاورد و بجای آن دوکس باز دارد و همچنین محافظت آن یک کس میکند تا دیگری پاخورد و آمده سر بر سر شخص اول نهد و اگر احیانا شخصی از حریفها بر آنها سوار شود فرود نمیاد تا دیگری بدام نیفتد بعد از آن همه خلاص شوند و حالت اول دست دهد