جدول جو
جدول جو

معنی معهد

معهد
مکانی که در آن قراری گذاشته شده و امری معهود گردیده
محل بازگشت
جایی که عده ای گرد هم جمع شوند، باشگاه
تصویری از معهد
تصویر معهد
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با معهد

معهد

معهد
پیمانگاه، باز گشتگاه، نشستنگه، باشگاه محلی که در آن قراری گذاشته شده جای عهد بستن عهد گاه: (اگر چه در خدمت تو هیچ سابقه ای جز آنک در متعارف ارواح به معهد آفرینش رفتست... دیگر چیزی نداریم) (مرزبان نامه 1317 ص 295)، جای رجوع قوم محل بازگشت، محضر مردم مجلس، باشگاه، جمع معاهد
فرهنگ لغت هوشیار

معهد

معهد
منزلی که همیشه به وی بازگردند از هرکجا که رفته باشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). محل بازگشت و منزلی که همیشه به آن بازگردند از هرکجا که رفته باشند. ج، معاهد. (ناظم الاطباء). آن منزلی که هرجای که شوند آنجا آیند. منزل. سرای. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، محضر مردمان. (ناظم الاطباء) ، محل عهد بستن. جایی که در آن عهد می بندند: اگرچه در خدمت تو هیچ سابقه ای جز آنکه در متعارف ارواح به معهد آفرینش رفته است... دیگر چیزی نداریم. (مرزبان نامه ص 295)
لغت نامه دهخدا