- مزدور
- اجیر
معنی مزدور - جستجوی لغت در جدول جو
- مزدور
- کارگر روزانه، اجیر، مزدبر
- مزدور ((مُ))
- اجیر، کسی که برای گرفتن مزد کار انجام می دهد
- مزدور
- کسی که برای دیگری کار می کند و مزد می گیرد، مزدبر، مزدگیر، کارگر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مزد گرفتن در مقابل انجام دادن کاری: رحمن است که راه مزدوری آسان کند، شاگردی استاد صنعتکار
نوشته، نوشته شده، ذکر شده
کسی که مبتلا به درد سینه باشد
کسی که کار می کند و مزد می گیرد، مزدور
غمناک، اندوهگین، بدبخت، درمانده، خسیس
جفت کرده، جفت شده مثلاً ستارۀ مزدوج، متقارن، در علوم ادبی مثنوی، در علوم ادبی ازدواج
انجام شدنی، امکان پذیر، ممکن، امر حتمی، مقدر، قدرت داده شده، توانا شده بر چیزی
سزاوار و لایق
جفت کرده و نکاح کرده، جفت
نوشته شده، مکتوب
مزمار بنگرید به مزمار
دردمند سینه آنکه گرفتار سینه درد است
تقدیر شده و مقدر، امر حتمی
بدبخت درمانده، اندوهناک غمگین
آنکه حق و خون او رایگان و باطل شده است
تزویر کننده، دورو، دروغ گو، دروغ پرداز
ساختگی، دروغی، غذای مخصوص بیمار، مزوّره
آنکه دور می گرداند
دروغگو، تزویر کننده
زیارت شده