معنی مزدوری - لغت نامه دهخدا
معنی مزدوری
مزدوری(مُ)
مزدور بودن. عمل مزدور. حالت مزدور بودن. اجیر بودن. مزدگیری در مقابل انجام کاری: رحمن است که راه مزدوری آسان کند. (کشف الاسرار ج 1 ص 32) ، استیجار. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، اجراء. اجره. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، محنت و زحمت بدنی، اجرت کار و مواجب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
واژههای مرتبط با مزدوری
مزدوری
مزدوری
مزد گرفتن در مقابل انجام دادن کاری: رحمن است که راه مزدوری آسان کند، شاگردی استاد صنعتکار
فرهنگ لغت هوشیار
مندوری
مندوری
بدبختی، اندوهناکی: (بهار خرم نزدیک آمد از دوری بشاد کامی نزدیک شو ز مندوری) (جلاب. صحاح الفرش. 116)
فرهنگ لغت هوشیار
مندوری
مندوری
غمگینی، اندوهگینی، برای مِثال بهار خرم نزدیک آمد از دوری / به شادکامی نزدیک شو نه مندوری (جلاب - شاعران بی دیوان - ۵۲)
فرهنگ فارسی عمید
مزدبری
مزدبری
مزد بردن. پاداش گرفتن. به سزا رسیدن ثواب و کرفه یافتن: مهر و کینش دو گره را سبب مزدبری است این شود زین به بهشت آن شود از آن به سقر. فرخی
لغت نامه دهخدا
مندوری
مندوری
اندوهناکی. غمناکی. غمگینی. درماندگی: بهار خرم نزدیک آمد از دوری به شادکامی نزدیک شو نه مندوری. جلاب (از لغت فرس چ اقبال ص 144). رجوع به مندور شود
لغت نامه دهخدا
مدوری
مدوری
در تازی نیامده گردی گرد گونگی گردی تدویر: و رکنها درمالیده است تا به مدوری مایل است
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.