جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مزدوج

مزدوج

مزدوج
جفت کرده، جفت شده مثلاً ستارۀ مزدوج، متقارن، در علوم ادبی مثنوی، در علوم ادبی ازدواج
مزدوج
فرهنگ فارسی عمید

مزدوج

مزدوج
نعت مفعولی از مصدر ازدواج. با هم جفت شده و قرین شده. (از منتهی الارب). جفت کرده و نکاح کرده. (ناظم الاطباء). هم قرین و به هم آمیخته شده. (آنندراج). قرین. متقارن. مثناه. جفت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مزدوج کردن، تزویج کردن. ازدواج. جفت کردن.
، در اصطلاح اهل بدیع مثنوی را گویند. (غیاث) (آنندراج). شعری است که بناء آن بر ابیات مستقل مصرع باشد و شعرای عجم آن را مثنوی خوانند از بهر آنکه هر یک بیت را دو قافیت لازم است، فردوسی گفته است:
جهان را نباید سپردن به بد
که بر بدکنش بی گمان بد رسد
چنین است باد افره دادگر
که مر بدکنش را بد آید به سر...
و این نوع در قصص مطول و حکایات دراز که نظم آن بر قافیتی معین متعذر باشد استعمال کنند. (از المعجم چ 1 مدرس رضوی ص 308) ، (اصطلاح هیئت) کوکب مزدوج و مزدوجه ستارۀ مثنی و مثناه را گویند. و آن ستاره ای است که از دو کوکب نزدیک به هم بوجود آمده است. ستاره های مزدوج بر سه نوعند: 1- دسته ای را مزدوج های مرئی گویند و آن ستارۀ مزدوجی است که دو کوکب آن با دوربین های نجومی معمولی قابل رؤیت است. 2- دسته ای را مزدوج های کسوفی گویند که متناوباً بعلت حرکت دو کوکب حول یکدیگر مرئی و نامرئی میشوند و پیداست وقتی که یک کوکب جلو دیگری قرار گیرد برای این کوکب ثانوی حالت کسوف پیدا میشود و بالعکس. 3- دسته ای را مزدوج طیفی گویند که فقط مطالعۀ خطوط جذبی طیف آنها و تغییر تناوب این خطوط جذبی طیف دلیل بر مزدوج بودن آنهاست. طول زمان تناوب حرکت دو واحد ستارۀ مزدوج حول یکدیگر از چند ساعت تا چند سال در ستاره های مزدوج فرق میکند. از ستاره های مزدوج میتوان ستارۀم از صورت آسمانی دب اکبر (که اولین ستارۀ نزدیک به نعش از سه ستارۀ دنبالۀ بنات النعش بزرگ است) و ستاره oَb (بتا) ازصورت آسمانی چنگ و غیره را نام برد. (از دائره المعارف کیه و لاروس) ، (در اصطلاح ریاضی) دو عبارت یا دو جملۀ مزدوج عبارت از دو عبارت اند که دو جملۀ آنها یکسان و متشابه است ولی علامت بین دو جمله در دو عبارت مخالف یکدیگر است مثلا عبارت b+a که یک دو جمله ای است و از دوجملۀ a ،b درست شده که علامت فی مابین این دو جمله + است و مزدوج آن عبارت است از عبارت b - a که عیناً دو جمله اش مساوی با دو جملۀ عبارت اولی است ولی علامت بین دو جمله اش مخالف آن است. (از خلاصۀ ریاضیات بیرشک - انوری ص 52 و دایره المعارف کیه) ، (در اصطلاح شیمی) جسم مزدوج عبارت است از جسمی که از ترکیب دو عنصر ساده تشکیل شده باشد مثل آب که از ترکیب دو عنصر H (ئیدروژن) و O (اکسیژن) بوجود آمده است و گاز کربنیک که از دو عنصر C (کربن) و O (اکسیژن) بوجود آمده و غیره. (از دائره المعارف کیه) ، در اصطلاح علم الاعداد سیستم شمارش مزدوج در علم الاعداد عبارت از سیستمی است که فقط دو علامت برای شمارش اعداد بکار میبرند و آن دو علامت عبارت است از: 0 (صفر) و 1 (یک) در این سیستم علامت یک همان علامت معمولی 1 میباشد ولی علامت دو عبارت است از10 و علامت سه 11 و علامت چهار100 و علامت پنج 101 و قس علی هذا. این طریقه شمارش اعداد اول دفعه بوسیلۀ لیب نیتز ارائه گردید ولی در شمارش معمولی و متعارف اعداد اصولاً بکار نمیرود ولی بالعکس در ماشین های شمارگر الکتریکی (کامپیوتر) کاملاً مورد استفاده است. (از دایره المعارف کیه برابBinaireE و binaire erationَNum)
لغت نامه دهخدا

مزدوجه

مزدوجه
در فارسی: مزدوجه مونث مزدوج و پنبه آگنه کلاه پنبه آگین (مزوجه) دگر گشته آن است مونث مزدوج، کلاهی بود پنبه آکنده که صوفیان استعمال میکردند مزدوجه: آن روز که (ابوسعید ابوالخیر) ایشانرا گسیل خواست کرد بر اسب نشست فرجی فرا پشت کرده و مزدوجه بر سر نهاده... توضیح این کلمه را بعدها بتحریف مجوره خوانده اند
فرهنگ لغت هوشیار

مزدوجه

مزدوجه
کلاهی که میان آن از پنبه آکنده باشد، کلاه درویشان، مزوجه
مزدوجه
فرهنگ فارسی معین

مزدوجه

مزدوجه
مزوجه، نوعی کلاه قدیمی که میان رویه و آستر آن پنبه می دوختند، مزدوجه
مزدوجه
فرهنگ فارسی عمید