جدول جو
جدول جو

معنی مزانحه - جستجوی لغت در جدول جو

مزانحه(شَ)
همدیگررا ستودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

با هم زراعت کردن یا قرار کشت کاری با هم گذاشتن بر طبق قرارداد معین، عقدی که در آن صاحب زمین، زمین خود را به کس دیگر واگذار می کند که در آن زراعت کند و حاصل آن را میان خود قسمت کنند
فرهنگ فارسی عمید
چیزی را در معرض فروش گذاردن چنان که هر کسی به قیمت گران تر بخرد به او فروخته شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرابحه
تصویر مرابحه
معاملۀ پولی کردن با گرفتن سود، ربح گرفتن، سود دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خزانیه
تصویر خزانیه
شعری که در وصف خزان و آنچه مناسب آن است گفته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسامحه
تصویر مسامحه
آسان گرفتن، سهل انگاشتن، به نرمی و مدارا کار کردن
فرهنگ فارسی عمید
(شُ)
مزاحه. مزاحت. رجوع به مزاحه و مزاحت و مزاح شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
لاغ کردن. لاغ. شوخی کردن. مزاح. مزاحه. مزاحت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خوش طبعی. شوخی. رجوع به مزاح و مزاحه و مزاحت شود. بازی کردن. (قانون الادب ج 1 ص 395 چ بنیاد فرهنگ) : مزاحه، ممازحه، لاغ کردن باکسی. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ بَ)
با زن حرام جمع آمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بر حرامی جماع دادن زن. (ناظم الاطباء). با کسی زنا کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ سَ)
پیوسته پی هم ریختن چشم اشک را. (منتهی الارب) (آنندراج). پیوسته ریختن اشک چشم. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ عَفَ)
سازواری کردن با کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(صَ رَ)
از جانب چپ صیاد درآمدن صید. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). سناح. سنوح. و رجوع به سناح و سنوح شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مرابحه
تصویر مرابحه
سود دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزاحه
تصویر مزاحه
مزاحه درفارسی شوخی لیمش لودگی شوخی کردن، شوخی خوش طبعی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسافحه
تصویر مسافحه
جهمرزی زنا کردن، زنا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسامحه
تصویر مسامحه
آسان گذاری، آسانی، اغماض
فرهنگ لغت هوشیار
مزاوجه و مزاوجت در فارسی: جفت گشت، زنا شویی جفت و قرینشدن زناشویی کردن جمع مزاوجات
فرهنگ لغت هوشیار
مزاوله و مزاولت در فارسی: مروسیدن خوگر شدن کلنجار (شیرازی)، ورزیدن، خواست، پی گیری پشتکار بکاری اشتغال ورزیدن، ممارست کردن در کاری ورزیدن، اراده کاری کردن، اشتغال بکاری، ممارست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزایده
تصویر مزایده
افزودگی از طرفین، حراج
فرهنگ لغت هوشیار
مزابنه در فارسی دید خری خرید چکی (گویش هراتی) خریدن و فروختن چیزی بچیزی بتخمین (بی آنکه وزن یا شماره آنها معلوم باشد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزاحمه
تصویر مزاحمه
مزاحمت در فارسی: رنج، رنج رساندن درد سر دادن
فرهنگ لغت هوشیار
مزارعه در فارسی کشاورزی، شمیزش پیمانی است میان خاوند و کشتکار که بخشی از برداشت به خاوند داده می شود زراعت کردن، عقدی است که بموجب آن احد طرفین زمینی را برای مدت معینی بطرف دیگر میدهد که آنرا زراعت کرده و حاصل را تقسیم کنند. توضیح در عقد مزارعه حصه هر یک از مزارع وعامل باید بنحو اشاعه از قبیل ربع یا ثلث یا نصف و غیره معین گردد و اگر بنحو دیگر باشد احکام مزارعه جاری نخواهد شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزاعمه
تصویر مزاعمه
مزاعمت در فارسی: انبوهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزانات
تصویر مزانات
جهمرزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممانحه
تصویر ممانحه
گریستن پیاپی
فرهنگ لغت هوشیار
مجانبه و مجانبت در فارسی دوریازی، نزد یازی از واژگان دو پهلو پهلوی هم واقع شدن، از یکدیگر دور شدن دوری گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
مجانسه و مجانست در فارسی: از ریشه پارسی همگنی بهم مانند بودن همجنس بودن ماننده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متانیه
تصویر متانیه
مونث متانی
فرهنگ لغت هوشیار
((مُ یِ دِ))
در معرض فروش گذاشتن چیزی به نحوی که هر خریداری که قیمت بیشتر پیشنهاد کرد، به وی فروخته شود، حراج، مقابل مناقصه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزابنه
تصویر مزابنه
((مُ بِ نِ یا بَ نَ))
خرید و فروش چیزی به چیزی با تخمین (بدون وزن کردن یا شمردن)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسامحه
تصویر مسامحه
((مُ مَ حَ یا حِ))
آسان گرفتن، به نرمی رفتار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسافحه
تصویر مسافحه
((مُ فِ حِ یا فَ حَ))
زنا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرابحه
تصویر مرابحه
((مُ بِ حِ))
سود دادن، نفع دادن، ربح گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزاحه
تصویر مزاحه
((مَ حَ یا حِ))
شوخی کردن، شوخی، خوش طبعی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزایده
تصویر مزایده
هم افزایی
فرهنگ واژه فارسی سره