جدول جو
جدول جو

معنی مزابنه

مزابنه((مُ بِ نِ یا بَ نَ))
خرید و فروش چیزی به چیزی با تخمین (بدون وزن کردن یا شمردن)
تصویری از مزابنه
تصویر مزابنه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مزابنه

مزابنه

مزابنه
مزابنه در فارسی دید خری خرید چکی (گویش هراتی) خریدن و فروختن چیزی بچیزی بتخمین (بی آنکه وزن یا شماره آنها معلوم باشد)
فرهنگ لغت هوشیار

مزابنه

مزابنه
همدیگر را راندن. (آنندراج) (منتهی الارب) ، خرمای تر بر درخت به تخمین به خرمای خشک پیموده فروختن. (آنندراج) (منتهی الارب). خرمای بر درخت بوده را به خرمائی چیده سنجیده به کسی فروختن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). خرمای تر بر درخت خرما پیموده یا سخته فروختن. (تاج المصادر بیهقی). فروختن خرما بر درخت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). فروش خرمای چیده به خرمای بر درخت تخمیناً، و این از بیعهای جاهلیت بوده است. بیعی که مثمن آن خرمای موجود بر نخل و ثمن آن نیز از همان خرماست. (یادداشت به خطمرحوم دهخدا) ، فروش معلومی به مجهولی از جنس آن. (اقرب الموارد). بیع مجهولی به مجهولی
لغت نامه دهخدا

مزابله

مزابله
جاهای سرگین انداختن. (غیاث). جاهای نجاست و جاهای سرگین انداختن. (آنندراج). و رجوع به مزبله شود
لغت نامه دهخدا

مزامنه

مزامنه
به زمان معاملت کردن. (تاج المصادر بیهقی). به روزگار معامله کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مزاکنه

مزاکنه
همدیگر نزدیک شدن و برابر و هم زانو نشستن کسی را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). قریب بودن. (از منتهی الارب). نزدیک بودن. (از ناظم الاطباء) : یقال هذا الجیش یزاکن ألفاً، أی یقاربه، این سپاه نزدیک به هزار میباشد. (ناظم الاطباء) ، به گمان گفتن چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مطابنه

مطابنه
موافق و برابر شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کندن و گود کردن. قولهم طابن هذه الحفیره طأمنهاو طأطأها، گود کرد زمین را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا