جدول جو
جدول جو

معنی مزاح - جستجوی لغت در جدول جو

مزاح
هزل، شوخی، خوش طبعی، مسخرگی
تصویری از مزاح
تصویر مزاح
فرهنگ فارسی عمید
مزاح
بسیار شوخی کننده، بسیار شوخ
تصویری از مزاح
تصویر مزاح
فرهنگ فارسی عمید
مزاح
(مُ)
دور گردانیده. رانده. برطرف ساخته.
- مزاح العله، بی تعلل و بهانه. بهانه برطرف کرده شده: در عوارض حاجات و سوانح مهمات مزاح العله گردانید. (ترجمه تاریخ یمینی). به خزائن و مراکب و اسلحه و اسباب سپه داری او را مستظهر و مزاح العله گردانید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 62)
لغت نامه دهخدا
مزاح
(مَزْ زا)
بسیارمزاح. فراخ مزاح. مزاح کننده. لوده. چکه. شوخ. بذله گو. بسیارطیبت. بسیارلاغ. آن که بسیار مزاح کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بسیار لاغ کننده. (ناظم الاطباء) :
به مداحان و مزاحان سعدالملک برخوانم
چو اندر چنگ آن گرگان فتاد از بره بیزارم.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
مزاح
(شَ قَ)
با هم خوش طبعی کردن. (غیاث) (آنندراج). خوشمزگی. فکاهت. لودگی. چکگی. مفاکهه. مفاکهت. طیبت. مطایبه. مزح. ممازحت. ممازحه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مزاح کردن. (تاج المصادر). لاغ. (صراح). (منتهی الارب). خوش منشی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دعبب. دعابه. (منتهی الارب). مداعبه. مباسطت با غیر از راه تلطف و استعطاف نه اذیت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مجارزه، با هم مزاح کردن که به دشنام ماند. (منتهی الارب)،
{{اسم مصدر}} به معنی شوخی به فتح میم تلفظ می شود اما در اصل به ضم یا کسر آن است. (نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز سال 2 شمارۀ 1) : گفت یاد دارم (مسعود) و مزاح میکردم. (تاریخ بیهقی ص 162). مهتری بزرگ با تو به مزاح و خنده سخن می گویدو تو حد خویش نگاه نمیداری. (تاریخ بیهقی ص 324).
ز هزل و لاغ تو آزار خیزد
مزاح سرد آب رو بریزد.
ناصرخسرو.
ترا به محنت مسعودسعد عمر گذشت
بدار ماتم دولت که نیست جای مزاح.
مسعودسعد.
مزاحی کردم او درخواست پنداشت
دروغی گفتم او خود راست پنداشت.
نظامی.
اطلسی کز بهر تقوی و صلاح
دوخت باید خرج کردی از مزاح.
مولوی.
زن بسی گفتش که آخر ای امیر
گرمزاحی کردم از طیبت مگیر.
مولوی.
به مزاحت نگفتم این گفتار
هزل بگذار و جدّ از او بردار.
سعدی.
رجل دعب و داعب و دعّاب و دعّابه، مرد بامزاح. (منتهی الارب).
- مزاح آمیز،همراه با شوخی و مزاح.
- مزاح پیشه، که همواره مزاح می کند. شوخ: متوکل مزاح پیشه بود. (مجمل التواریخ).
، شادی رسانیدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، ظرافت در گفتار: به مزاح، زبان خر را خلج داند. رجوع به ظرافت شود.
- مزاح کننده، که شوخی و ریشخند و مزاح می کند. دعوب. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
مزاح
لودگی، فکاهت، خوشمزگی، مطابیه
تصویری از مزاح
تصویر مزاح
فرهنگ لغت هوشیار
مزاح
((مِ))
شوخی، خوش طبعی
تصویری از مزاح
تصویر مزاح
فرهنگ فارسی معین
مزاح
شوخی
تصویری از مزاح
تصویر مزاح
فرهنگ واژه فارسی سره
مزاح
خوش طبعی، بذله، بذله گویی، خوشمزگی، خوش طبعی، شوخی، لطیفه، لودگی، مسخرگی، مطایبه، هزل، شوخی کردن، خوش طبعی کردن
متضاد: جدی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مزاح
طنز
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مزاحف
تصویر مزاحف
در علم عروض شعری که در آن زحاف واقع شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزاحم
تصویر مزاحم
کسی یا چیزی که باعث زحمت دیگری می شود، رنج رساننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزاحت
تصویر مزاحت
شوخی کردن، شوخی خوش طبعی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزاحه
تصویر مزاحه
مزاحه درفارسی شوخی لیمش لودگی شوخی کردن، شوخی خوش طبعی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزاحم
تصویر مزاحم
زحمت رساننده، مانع و بازدارنده
فرهنگ لغت هوشیار
بهر جزیده بنگرید به زحاف، کارزار دیده، جمع مزحف، غیژگاهان خزیدن جای ها مقاتله شده (تاج العروس)، بحر یار کنی که در آن حرفی کم یا زیاده شده باشد مانند: مفاعلن از مفاعیلن و فاعلان از فاعلن: درذکر بحور قدیم و حدیث و نقش دائر و تقطیع ابیات سالم و مزاحف آن. توضیح برای فرق آن با منزحف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزاحه
تصویر مزاحه
((مَ حَ یا حِ))
شوخی کردن، شوخی، خوش طبعی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزاحف
تصویر مزاحف
((مُ حَ))
مقاتله شده، بحر یا رکنی که در آن حرفی کم یا زیاده شده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزاحم
تصویر مزاحم
((مُ حِ))
باعث زحمت، آزار دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزاحم
تصویر مزاحم
دست و پا گیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مزاحم
تصویر مزاحم
Obtrusive, Troublesome
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مزاحم
تصویر مزاحم
intrusif, ennuyeux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مزاحم
تصویر مزاحم
rahatsız edici, sorunlu
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مزاحم
تصویر مزاحم
mengganggu
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مزاحم
تصویر مزاحم
দৃষ্টি আকর্ষণকারী , ঝামেলাযুক্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مزاحم
تصویر مزاحم
दखल देने वाला , परेशान करनेवाला
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مزاحم
تصویر مزاحم
invadente, fastidioso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مزاحم
تصویر مزاحم
opdringerig, hinderlijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مزاحم
تصویر مزاحم
entrometido, molesto
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مزاحم
تصویر مزاحم
нав'язливий , проблемний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مزاحم
تصویر مزاحم
навязчивый , беспокойный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مزاحم
تصویر مزاحم
natrętny, kłopotliwy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مزاحم
تصویر مزاحم
aufdringlich, lästig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مزاحم
تصویر مزاحم
intrusivo, problemático
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مزاحم
تصویر مزاحم
주제넘은 , 성가신
دیکشنری فارسی به کره ای