جدول جو
جدول جو

معنی مرجوب - جستجوی لغت در جدول جو

مرجوب
(مَ)
معظم. بزرگ داشته. (منتهی الارب). نعت مفعولی است از رجب و رجوب به معنی تعظیم و بزرگ داشتن. رجوع به رجب و رجوب شود
لغت نامه دهخدا
مرجوب
بزرگداشته
تصویری از مرجوب
تصویر مرجوب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مرجون
تصویر مرجون
(دخترانه)
گل میشه بهار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از محجوب
تصویر محجوب
با شرم، با حیا، پنهان، پوشیده، درپرده، کنایه از بی خبر، ناآگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرجوح
تصویر مرجوح
ترجیح داده شده، برتری داده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرکوب
تصویر مرکوب
هرچه انسان بر آن سوار می شود مانند اسب، استر و امثال آن ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرغوب
تصویر مرغوب
پسندیده، خواسته شده، دارای کیفیت برتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرعوب
تصویر مرعوب
ترسانیده شده، ترسیده، کسی که دچار بیم و ترس شده
وحشت زده، هراسیده، متوحّش، خائف، رعیب، چغزیده، نهازیده، مروع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مربوب
تصویر مربوب
پرورده، مقابل رب، بنده، مملوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرجوع
تصویر مرجوع
بازگشت داده شده، رجوع داده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرجوم
تصویر مرجوم
رانده شده، سنگسار شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرطوب
تصویر مرطوب
نمناک، نمدار، تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موجوب
تصویر موجوب
واجب گشته، لازم شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منجوب
تصویر منجوب
ابر باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرغوب
تصویر مرغوب
پسندیده و معقول، خواسته، خوب، نیکو، همه کس، خواسته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرکوب
تصویر مرکوب
سواری کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرطوب
تصویر مرطوب
نمناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرعوب
تصویر مرعوب
ترسیده، بیم داده شده، بیمناک
فرهنگ لغت هوشیار
چربیده برتری یافته، گراییده رحجان داده برتری داده شده جمع مرجوحین: ... سپاه صادق خان رابسلطنت مرجوح دانسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محجوب
تصویر محجوب
باز داشته شده از بیرون آمدن، پوشیده، در پرده کرده، در حجاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرجوع
تصویر مرجوع
بازگشت داده شده، بازگردانیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مربوب
تصویر مربوب
پرورده، بنده پرورده شده، بنده عبد مملوک جمع مربوبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرجون
تصویر مرجون
همیشه بهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرجوم
تصویر مرجوم
سنگسار شده، رانده شده سنگسار شده، رانده جمع مرجومین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محجوب
تصویر محجوب
((مَ))
باحجاب، شرمگین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرغوب
تصویر مرغوب
((مَ))
پسندیده، مورد قبول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرطوب
تصویر مرطوب
((مَ))
نم دار، نمور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرکوب
تصویر مرکوب
((مَ))
سواری کرده شده، آنچه بر آن سوار شوند مانند اسب و قاطر و غیره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرجوم
تصویر مرجوم
((مَ))
سنگسار شده، رانده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرجوع
تصویر مرجوع
((مَ))
بازگشت شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرجوح
تصویر مرجوح
((مَ))
رجحان داده، برتری داده شده، جمع مرجوحین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مربوب
تصویر مربوب
((مَ))
پرورده شده، بنده، عبد، مملوک، جمع مربوبین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرعوب
تصویر مرعوب
((مَ))
ترسیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرجوع
تصویر مرجوع
بازگشت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مرطوب
تصویر مرطوب
نمدار، نمناک، نمور، تر
فرهنگ واژه فارسی سره