جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مرغوب

مرغوب

مرغوب
پسندیده و معقول، خواسته، خوب، نیکو، همه کس، خواسته شده
مرغوب
فرهنگ لغت هوشیار

مرغوب

مرغوب
دهی است از دهستان دیهوک بخش طبس شهرستان فردوس، در 90هزارگزی جنوب شرقی طبس و 7 هزارگزی غرب راه طبس، با 206 تن سکنه. آبش از قنات، محصولش غلات و ذرت، شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

مرغوب

مرغوب
نعت مفعولی از مصدر رغب و رغبه. خواهش نموده شده. (غیاث) (آنندراج). خواهانی نموده. (از منتهی الارب). خواسته شده. و درخواست کرده شده و آرزو شده. (ناظم الاطباء) : از اقطار و اکناف عالم روی فرا او کرده و همه به نجاح مطلوب و رواج مرغوب رسیده. (ترجمه تاریخ یمینی ص 337). رغیبه، امر مرغوب. (منتهی الارب).
- مرغوب ٌ الیه، مورد درخواست. خواسته شده. مطلوب: شراب (قریۀ) میم در آن زمان بس مرغوب الیه بوده است. (تاریخ قم ص 247).
- مرغوب ٌ عنه، اعراض شده و روی گردان شده از آن. (ناظم الاطباء).
- مرغوب ٌ فیه، متمایل شده بدان خواسته شده. آرزو شده. (ناظم الاطباء).
، پسندیده و معقول. (غیاث) (آنندراج). نفیس. منفس. نفوس. (از منتهی الارب). خواسته. خوب. نیکو. پسنده و شایسته و دلپسند و مقبول. باقدر و با قیمت و بسیار اعلی. (ناظم الاطباء). همه کس پسند. نوع برتر و بهتر از چیزی
لغت نامه دهخدا

مرغوب

مرغوب
پسندیده، دلپذیر، دلپسند، خوب، زیبا، دلخواه، مطلوب، مقبول، نیک، نیکو
متضاد: نامرغوب
فرهنگ واژه مترادف متضاد

مرغوا

مرغوا
مقابلِ مروا، فال بد، نفرین، برای مِثال نفرین کند به من بردارم به آفرین / مروا کنم بدو بر دارد به مرغوا (خسروانی - شاعران بی دیوان - ۱۱۲)
مرغوا
فرهنگ فارسی عمید

مرعوب

مرعوب
ترسانیده شده، تَرسیده، کسی که دچار بیم و ترس شده
وَحشَت زده، هَراسیده، مُتَوَحِّش، خائِف، رَعیب، چَغزیده، نِهازیده، مَروع
مرعوب
فرهنگ فارسی عمید