جدول جو
جدول جو

معنی مرازاد - جستجوی لغت در جدول جو

مرازاد(مُ)
دهی است از دهستان علمدار گرگر بخش جلفا شهرستان مرند، در 5هزارگزی شمال مرند و 17هزارگزی راه جلفا به تبریز، در منطقۀ کوهستانی معتدل واقع و دارای 582 تن سکنه است. آبش از چشمه و قنات تأمین می شود. محصولش غلات و پنبه و شغل مردمش زراعت و گله داری و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فراراد
تصویر فراراد
(پسرانه)
مرکب از فرا (بالاتر) + راد (بخشنده)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرخزاد
تصویر فرخزاد
(پسرانه)
شاد به دنیا آمده، نام فرشته موکل بر زمین، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر هرمزد برادر رستم هرمزان از سرداران سپاه یزگرد پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرازان
تصویر فرازان
(پسرانه)
مرکب از فراز (جای بلند) + ان (پسوند نسبت)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ورازاد
تصویر ورازاد
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام فرمانروای سپیجاب که جزو قلمرو افراسیاب تورانی بوده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماهزاد
تصویر ماهزاد
(دخترانه)
زاده ماه، زاده ماه، زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مریزاد
تصویر مریزاد
برای دعا و تحسین کار و هنر کسی به کار می رود، دست مریزاد، برای مثال اگر بتگر چون او پیکر نگارد / مریزاد آن خجسته دست بتگر (دقیقی - ۱۰۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مراعات
تصویر مراعات
رعایت یکدیگر کردن، نگه داشتن و حفظ کردن چیزی، جریان امری را در نظر گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درازقد
تصویر درازقد
بلندقامت، بلندبالا، درازبالا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجازات
تصویر مجازات
جزا دادن، پاداش دادن، کیفر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مازاد
تصویر مازاد
زیاده بر احتیاج، آنچه زیاد آمده باشد، فزونی
فرهنگ فارسی عمید
فاضل، فزونی، آنچه افزون آمده، آنچه زاید است، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، بقیه، تتمه، و رجوع به معنی دوم ’ما’ در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دعایی) یعنی در لغزش مباد. (غیاث) (آنندراج). آفرین. زه:
بنازم به دستی که انگورچید
مریزاد پائی که درهم فشرد.
؟ (از یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
نام پادشاه اسپیجاب (سپنجاب) در زمان کیکاوس. (یادداشت مؤلف) :
ورازاد شاه سپیجاب بود
میان گوان درّ خوشاب بود.
فردوسی.
ورازاد بشنید گفتار اوی
همه خام دانست پیکاراوی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
جمع مراده، آرزوها خواست ها جمع مراده، جمع مراد آرزوها مقصودها: و از شهاب الدین مسعود شنیدم... که هنوز اوهار مرادات در چمن سلطنت از اکمام تخمی تمام بیرون نیامده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجازاه
تصویر مجازاه
مجازات در فارسی: پاد افرایش پاد فرایش کیفر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرازبه
تصویر مرازبه
مرازبه در فارسی - از ریشه پارسی مرز بانان جمع مرزبان بسیاق عربی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرازیب
تصویر مرازیب
جمع مرزاب، از ریشه پارسی مرزابها بنگرید به مرزاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مراعات
تصویر مراعات
نگهداشت، رعایت، محافظت
فرهنگ لغت هوشیار
مراعات در فارسی: همچرایی: ستوران با هم چریدن، پر گیاهی، چشمداشت نگرش چشم داشتن، بخشودن، مهربانی، نمیدن (توجه کردن)، تیمار، زیداری (طرفداری)، نواخت مهربانی نوازش مهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرافات
تصویر مرافات
موافقت، اتفاق، مدارات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخازات
تصویر مخازات
بذلت افکندن، رسوا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخازاه
تصویر مخازاه
مخازات در فارسی خوار کردن، رسوا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجازات
تصویر مجازات
جزا و پاداش نیکی و یا بدی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرخزاد
تصویر فرخزاد
آنکه بطالع میمون متولد شده مبارک زاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ما زاد
تصویر ما زاد
بر احتیاج فزونی زیاده آنچه باقی ماند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مازاد
تصویر مازاد
زیاده بر احتیاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرازان
تصویر مرازان
دو پستان
فرهنگ لغت هوشیار
در مورد تحسین کارکسی بکار رود، پهلوانی که از حریف عاجز شود و میخواهد کشتی را ختم کند گوید: مریزاد. درین صورت حریف از او دست بر میدارد. یا دست مریزاد. در مورد تحسین بکار رود: اگر بتگر چنو پیکر نگارد مریزاد آن خجسته دست بتگر. (دقیقی. گنج سخن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مازاد
تصویر مازاد
زیاده بر احتیاج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجازات
تصویر مجازات
سزا، شکنجه، پادافره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مازاد
تصویر مازاد
افزونه
فرهنگ واژه فارسی سره
آفرین، احسنت (حرف تحسین)
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اضافی، باقی مانده، بقیه، زیادی، فزونی، مابقی، افزون
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دایم، یکسره
فرهنگ گویش مازندرانی