جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با درازقد

درازقد

درازقد
که قدی دراز دارد. طویل القد. درازقامت. بلندبالا. بلنداندام:
آنچه کوتاه جامه شد جسدش
کردم از نظم خود درازقدش.
نظامی.
عَشَنَّق،سبک و کم گوشت درازقد. (از منتهی الارب). عَیْهَمی ّ، سطبر درازقد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

دراز قد

دراز قد
بلند بالا بلند اندام بلند قامت دراز کار. شخصی است که مرتکب کارهایی شود که از حد ورتبه او زیاد باشد، آنکه سخنان لاف و گزاف گوید
فرهنگ لغت هوشیار

ورازاد

ورازاد
از شخصیتهای شاهنامه، نام فرمانروای سپیجاب که جزو قلمرو افراسیاب تورانی بوده است
ورازاد
فرهنگ نامهای ایرانی

درازنا

درازنا
زمان چیزی، مدت چیزی، برای مِثال درازنای شب از چشم دردمندان پرس / که هرچه پیش تو سهل است سهل پنداری (سعدی۲ - ۵۷۶)، درازا، درازی، طول
درازنا
فرهنگ فارسی عمید

درازکش

درازکش
حالتی از قرار گرفتن بر روی زمین، به خصوص در موقع تیراندازی، که به سینه روی زمین می خوابند و پاها را دراز می کنند
درازکش
فرهنگ فارسی عمید

دارزرد

دارزرد
زَردچوبه، غدۀ زیرزمینی و زرد رنگ گیاهی علفی با برگ های بیضی شکل به همین نام که به عنوان ادویه و دارو مصرف می شود، این غده ها در اطراف ساقۀ زیرزمینی تولید می شود، زَرچوبه، هُرد
دارزرد
فرهنگ فارسی عمید