دوغ و شیر مسکه برگرفته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دوغ روغن گرفته شده و دوغ و شیر مسکه برگرفته. (آنندراج) (از اقرب الموارد). دوغ روغن گرفته. (غیاث). و رجوع به مخموض و تحفۀ حکیم مؤمن و تذکرۀ داود ضریر انطاکی و ترجمه صیدنه و الفاظ الادویه و لبن حامض و دوغ شود
دوغ و شیر مسکه برگرفته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دوغ روغن گرفته شده و دوغ و شیر مسکه برگرفته. (آنندراج) (از اقرب الموارد). دوغ روغن گرفته. (غیاث). و رجوع به مخموض و تحفۀ حکیم مؤمن و تذکرۀ داود ضریر انطاکی و ترجمه صیدنه و الفاظ الادویه و لبن حامض و دوغ شود
آهنی سر تیز که بر پاشنه کفش وموزه نصب کنند و آنرا بر پهلوی اسب خلانند تا تند رود مهمیز: چو رستم و را دید زان گونه تیز بر آشفت زان سان که بور از مخیز. (منسوب به فردوسی) توضیح در فهرست شاهنامه ولف این کلمه نیامده
آهنی سر تیز که بر پاشنه کفش وموزه نصب کنند و آنرا بر پهلوی اسب خلانند تا تند رود مهمیز: چو رستم و را دید زان گونه تیز بر آشفت زان سان که بور از مخیز. (منسوب به فردوسی) توضیح در فهرست شاهنامه ولف این کلمه نیامده
گریز گاه، باز گشتگاه سرشار کننده، سرازیر کننده افشاننده جاری کننده (آب اشک)، فیض دهنده فیض بخش بخشنده دهنده: (معاینه جرم آتش که مفیض نور است) (اوصاف الاشراف. 55)
گریز گاه، باز گشتگاه سرشار کننده، سرازیر کننده افشاننده جاری کننده (آب اشک)، فیض دهنده فیض بخش بخشنده دهنده: (معاینه جرم آتش که مفیض نور است) (اوصاف الاشراف. 55)