جدول جو
جدول جو

معنی مخیم

مخیم((مُ خَ یَّ))
جایی که در آن خیمه زنند، خیمه گاه، اردوگاه، معسکر
تصویری از مخیم
تصویر مخیم
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مخیم

مخیم

مخیم
تاژ گاه چادر گاه، لشکرگاه جایی که در آن خیمه زنند خیمه گاه: و محلی که مجال انداختن عراده و منجنیق بود مخیم نزول همایون ساخت، اردوگاه معسکر
فرهنگ لغت هوشیار

مخیم

مخیم
گردآورده شدن دروده های کشت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). آنچه از کشتهای دروده جمعآوری کنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مخیم

مخیم
جای بر پا کردن خیمه. (آنندراج) (ازغیاث) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جائی که درآن اقامت کنند. (ناظم الاطباء). رجوع به اخیام شود
لغت نامه دهخدا

مخیم

مخیم
آنکه چادر می زند و خیمه برپا می کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آنکه در چادر می آید، آنکه مقیم می گردد در جائی. (ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تخییم شود
لغت نامه دهخدا

مخیم

مخیم
کسی که چادر می زند و خیمه برپا می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

مریم

مریم
نام مادر عیسی (ع)، گلی سفید و خوشبو و دارای عطر بادوام، نام سوره ای در قرآن کریم
مریم
فرهنگ نامهای ایرانی