جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مخیز

مخیز

مخیز
مِهمیز، آلتی فلزی که هنگام سواری بر پاشنۀ چکمه می بندند، مِهماز، اَسب اَنگیز
مخیز
فرهنگ فارسی عمید

مخیز

مخیز
آهنی سر تیز که بر پاشنه کفش وموزه نصب کنند و آنرا بر پهلوی اسب خلانند تا تند رود مهمیز: چو رستم و را دید زان گونه تیز بر آشفت زان سان که بور از مخیز. (منسوب به فردوسی) توضیح در فهرست شاهنامه ولف این کلمه نیامده
فرهنگ لغت هوشیار

مخیز

مخیز
به معنی مهمیز است و آن آهنی باشد سرتیز که بر پاشنۀ کفش و موزه نصب کنند و بر پهلوی اسب خلانند تا اسب تند شود. (برهان) (آنندراج) (از انجمن آرا). مهمیز. (ناظم الاطباء) :
چو رستم ورا دید زانگونه تیز
برآشفت زانسان که بور از مخیز.
فردوسی ؟ (از فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا

مویز

مویز
انگور خشکیده، انگور سیاه خشک شده، کِشمِش، سَکِج، سَیج، زَبیب، هَولَک
مویز
فرهنگ فارسی عمید

نخیز

نخیز
ناکس، خسیس و فرومایه، پست
کمینگاه، نخیزگاه
تخمدان
جایی که در آن نهال کاشته باشند که بعد جا به جا کنند
نخیز
فرهنگ فارسی عمید

مخیل

مخیل
آنکه خیال می کند، خیال کننده، کنایه از آنکه تهمت می زند
مخیل
فرهنگ فارسی عمید

مجیز

مجیز
پرگ دهنده، سر پرست تملق چرب زبانی. یا مجیز کسی را گفتن، تملق گفتن از او: تا کی باید مجیز آسیابان را بگوییم ک اجازه دهنده رخصت دهنده، ولی و مصلح امر یتیم، بنده ماذون در تجارت
فرهنگ لغت هوشیار