جدول جو
جدول جو

معنی مختبیٔ - جستجوی لغت در جدول جو

مختبیٔ
(مُ تَ بِءْ)
از ’خ ب ء’، پنهان و مخفی و پوشیده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، پنهان کننده و پوشنده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ مِءْ)
برای خود گزینندۀچیزی که در کاسه بود. (آنندراج) (از منتهی الارب). کسی که برای خود برمی گزیند آنچه در کاسه باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به التماء شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نعت فاعلی از استباعه. آنکه حکم به فروش میدهد. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به استباعه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نعت فاعلی از استباحه، از بیخ و بن برکننده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، مباح کننده، مباح یابنده. (منتهی الارب). رجوع به استباحه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نعت فاعلی از استباته، فقیر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به استباته شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ شِءْ)
شهری که موافقت نکند کسی را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). موافقت ناکننده مانند بلد و شهر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زِءْ)
بسنده کننده به چیزی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). راضی و خشنود خرسند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ بِءْ)
عشار ملابی ٔ، شتر مادۀ باردار که هنگام زادن آن نزدیک باشد. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). ماده شترانی که هنگام زادن آنها نزدیک باشد. جمع واژۀ ملبی ٔ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ یَ)
برابری با دیگری در مرتبه و درجه و شراکت و انبازی و همسری. (ناظم الاطباء) : بینهم الملتبیه، میان آنها اشتراک و مساوات است و یکی از دیگری از راه انکار چیزی را کتمان نمی کند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نعت فاعلی از استبانه، واضح و روشن و ظاهر و آشکارا شونده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، واضح و روشن یابنده. (اقرب الموارد). رجوع به استبانه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لِءْ)
پاس دارنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آگاه و هوشیار و پاس داشته شده. (ناظم الاطباء) ، بیدارماننده. (آنندراج). بیخواب و بیدار و پرهیزکرده شده، آن که در خرید و فروخت بیعانه می پذیرد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فِءْ)
برگرداننده خنور را و نگونسار کننده. (آنندراج). آن که برمی گرداند خنور را و نگونسارمی سازد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، راضی و خشنود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نِءْ)
نیکو تیمارکننده شتران. (آنندراج). مرد دانای نیکو تیمارکننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به اهتناء شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لِءْ)
پرشده. (ناظم الاطباء). پر. آگنده. رجوع به امتلاء و ممتلی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کِءْ)
دریافت کننده حق خود. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جِءْ)
به چشم کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). چشم بد رساننده و چشم زننده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نعت فاعلی از استباله. بول فراگیرنده. (منتهی الارب). رجوع به استباله شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رِءْ)
نعت فاعلی از استبراء. برأت خواهنده از گناه یا از دین و وام، آنکه طلب عمق و نهایت چیزی را کند تا آن را دریابد و قطع شبهه از او کند، ترک جماع کننده تا حائض شدن زن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، پاک کننده مجری از بول. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به استبراء شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ تِءْ)
از ’خ ت ء’، پنهان گردنده از کسی به بیم یا به شرم و ترسنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پنهان شونده از ترس و یا از شرم و ترسو و جبان. (ناظم الاطباء) ، رباینده چیزی را. (آنندراج) (از منتهی الارب). رباینده و اخذکننده. (ناظم الاطباء) ، فریبنده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اختتاء شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بِءْ)
نعت فاعلی از استلباء. بزغاله که فله و آغز شیر را می خورد. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). و رجوع به استلباء شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بِءْ)
نعت فاعلی از مصدر استباء. خریداری کننده خمر برای نوشیدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به استباء شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بِءْ)
دیده بانی کننده و بر بلندی برآینده و از بالا به زیر نگرنده و مطلع. (از آنندراج). نعت فاعلی است از ارتباء. رجوع به ارتباء شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
پنهان و مخفی شده. مختبی ٔ:
هیچ می گویند کان خانه تهی است
بلکه صاحب خانه جان مختبی است.
مولوی.
و رجوع به اختباء شود.
- مختبی کردن، پنهان کردن:
کرده یوسف را نهان و مختبی
حیلت اخوان ز یعقوب نبی.
مولوی.
رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کِءْ)
نعت فاعلی از احتکاء. گره بندنده. (منتهی الارب). کسی که گره می بندد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فِءْ)
از بن برکننده، برکننده گیاه بردی از بیخ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نعت فاعلی از استفاءه. بازگردنده و بازگشته. (از اقرب الموارد). رجوع به استفاءه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَطِءْ)
نعت فاعلی از استبطاء. بطی ٔشمارنده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به استبطاء شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بِءْ)
وبارسیده و مرگامرگی ناک یابنده جای را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به استیباء شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
ستارۀ فرورونده به مغرب و برآمده رقیب آن به مشرق. (ناظم الاطباء) ، عطا خواهنده. (از اقرب الموارد). و رجوع به استناءه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَمْبِءْ)
بازکاونده و تفتیش کننده خبر. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به استنباء شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دِءْ)
مبتدی. رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بَءْ)
جای پنهانی و نهفتگی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به مختبی ٔ و اختباء شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نعت فاعلی از استضاءه. نورخواهنده از چیزی. (اقرب الموارد). روشنی خواهنده. روشنی خواه:
ضوء جان آمد نماید مستضی
لازم و ملزوم و باقی مقتضی.
مولوی (مثنوی).
، مشورت کننده. (اقرب الموارد). رجوع به استضاءه شود
لغت نامه دهخدا
جمع مخرب، ویرانگران جمع مخرب در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
سرپرست چوپان ها
فرهنگ گویش مازندرانی