- محجوز (مَ)
کسی که در ازاربستنگاه یا نیفه گاه وی ضربی رسیده باشد. (منتهی الارب). ضربت رسیده بر کمر. (ناظم الاطباء) ، شتر که سپل آن بسته باشندبه رسن حجاز. (منتهی الارب) ، پای بسته، کمربستۀ با کمربند. (ناظم الاطباء)
معنی محجوز - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
وا مان کانا آنکه بسبب بیخردی و ابلهی از تصرف در اموال خویش ممنوع باشد جمع محجورین
درمانده کسی که بوسیله حجت و برهان مغلوب شده مغلوب بدلیل: ... اگر از دیو محجوج دمر جوح آید او را هلاک کند
((مَ))
فرهنگ فارسی معین
شخص بالغی که توانایی ذهنی کافی ندارد و به حکم دادگاه زیر سرپرستی شخص دیگری قرار می گیرد
