جدول جو
جدول جو

معنی مجبوب - جستجوی لغت در جدول جو

مجبوب
(مَ)
ساده کرده. (مهذب الاسماء). خصیه برآورده. (از منتهی الارب). اخته و خایه کشیده. (ناظم الاطباء). مرد شرم از بیخ بریده. (از اقرب الموارد) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بریده شرم و گندبریده. خایه بریده. مقطوع. (یادداشت ایضاً) : و بسیار باشد که به سبب این ریشها قضیب را گر خایه را بباید برید و مردم را خصی باید یا مجبوب و یا ممسوح. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً).
- خصی مجبوب، خواجۀ خایه کشیده. (ناظم الاطباء).
، جب، انداختن هر دو سبب مفاعیلن است، ’مفا’ بماند فعل بجای آن نهند و فعل چون از مفاعیلن منشعب باشد آن را مجبوب خوانند یعنی خصی کرده به سبب آنکه هر دو سبب از آخر آن انداخته اند. (المعجم چ دانشگاه ص 52)
لغت نامه دهخدا
مجبوب
جب انداختن هر دو سبب مفاعلین است مفا بماند فعل بسکون لام بجای آن بنهند و فعل چون از مفاعیلن منشعب باشد آنرا مجبوب خوانند یعنی خصی کرده بسبب آنکه هر دو سبب از آخر آن انداخته اند
فرهنگ لغت هوشیار
مجبوب
((مَ))
خصی کرده، در علم عروض جب انداختن هر دو سبب «مفاعلین» است، «مفا» بماند، فعل به سکون لام به جای آن بنهند و فعل چون از «مفاعلین» منشعب باشد، آن را مجبوب خوانند یعنی خصی کرده به سبب آن که هر دو سبب از آخر آن انداخته اند
تصویری از مجبوب
تصویر مجبوب
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محبوب
تصویر محبوب
(دخترانه)
دوست داشتنی، مورد محبت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مجذوب
تصویر مجذوب
(دخترانه)
شیفته
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
دوست داشته شده، آنکه یا آنچه مورد علاقه و محبت است، کنایه از دوست، معشوق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجذوب
تصویر مجذوب
شیفته و فریفته، در تصوف کسی که خداوند او را به مقامات عالی معنوی می رساند و برای خود برمی گزیند، جذب شده، کشیده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجلوب
تصویر مجلوب
جلب شده، کشیده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجبول
تصویر مجبول
ساخته شده در فطرت، سرشته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مربوب
تصویر مربوب
پرورده، مقابل رب، بنده، مملوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجبور
تصویر مجبور
کسی که از خود اختیار ندارد، آنکه به زور به کاری واداشته شده، ناگزیر، ناچار
فرهنگ فارسی عمید
(مَ بَ)
توشه دانی که بعض آن رابا بعض دوخته باشند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مجدوب
تصویر مجدوب
نا رویا خشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مذبوب
تصویر مذبوب
دیوانه، مجنون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مربوب
تصویر مربوب
پرورده، بنده پرورده شده، بنده عبد مملوک جمع مربوبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
دوست داشته، پسند کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
ربوده کشیده شده، خدا گزید در هست شناسی و سوفیگری جذب شده ربوده، کسی است که او را خدای متعال برای خود برگزیده و پاک گردانیده باشد و او بدون رنج و جهد و کوشش بتمام مقامات و مراتب عالیه برسد چون یکی را از آدمیان جذبه حق در رسد و آن کس در دوستی خدای بمرتبه عشق رسد بیشتر آن باشد که از آن (حال) باز نیاید و در همان مرتبه عشق زندگانی کند و در همان مرتبه ازین عالم برود. این چنین کس را مجذوب گویند. یا سالک مجذوب مجذوب سالک. بعض کسان باشند که از حال مذکور باز آیند و از خود با خبر شوند اگر سلوک کنند و سلوک را تمام کنند این چنین کسان را مجذوب سالک گویند و اگر اول سلوک کنند و سلوک را تمام کنند آنگاه جذبه حق بایشان رسد این چنین کسان را سالک مجذوب گویند. یا مجذوب مطلق. کسی است که بعد از فنا بالکل مسلول العقل شود و در آن سکر و بیخودی بماند درین صورت قلم تکلیف ازو برداشته شود. این گروه مجانین حق اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجنوب
تصویر مجنوب
آنکه بیماری ذات الریه الجنب دارد و مبتلا به بیماری پهلو میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاوب
تصویر مجاوب
همپاسخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجبور
تصویر مجبور
مضطر، ناگزیر، بی اختیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجبول
تصویر مجبول
سرشته، بزرگ اندام آفریده شده فطری قرار داده شده سرشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجبور
تصویر مجبور
((مَ))
ناگزیر، به زور بر کاری واداشته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مربوب
تصویر مربوب
((مَ))
پرورده شده، بنده، عبد، مملوک، جمع مربوبین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
((مَ))
دوست داشته شده، معشوق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجبول
تصویر مجبول
((مَ))
آفریده شده، فطری قرار داده شده، سرشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجذوب
تصویر مجذوب
((مَ))
جذب شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجبور
تصویر مجبور
ناچار، وادار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مجذوب
تصویر مجذوب
شیفته، شیدا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
دوست داشتنی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
Likable, Likeable, Lovable, Loveable, Popular, Wellliked
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مجذوب
تصویر مجذوب
Captivated, Fascinated, Spellbinding
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
simpático, adorável, popular, bem querido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مجذوب
تصویر مجذوب
cativado, fascinado, fascinante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از محبوب
تصویر محبوب
sympathisch, liebenswert, populär, gut gemocht
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مجذوب
تصویر مجذوب
fasziniert, fesselnd
دیکشنری فارسی به آلمانی