کاهلی نمودن بی کاهلی. (زوزنی) (از اقرب الموارد). خود را کاهل و سست نمودن. (غیاث اللغات). خود را کاهل نمودن. (آنندراج) : معاذیر نامقبول در میان نهاد وراه تقاعد و تکاسل پیش گرفت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 341). اگر در ادای برخی از آن تهاون و تکاسل روا دارند هرآینه در معرض خطاب آیند. (گلستان)
کاهلی نمودن بی کاهلی. (زوزنی) (از اقرب الموارد). خود را کاهل و سست نمودن. (غیاث اللغات). خود را کاهل نمودن. (آنندراج) : معاذیر نامقبول در میان نهاد وراه تقاعد و تکاسل پیش گرفت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 341). اگر در ادای برخی از آن تهاون و تکاسل روا دارند هرآینه در معرض خطاب آیند. (گلستان)
فرقه ای از متصوفۀ مبطله که از مردم طعام خواهند و خورند و از زندگانی به همین فراغت شکم اکتفا کنند و این را توکل نامند و کسب نکنند و از صدقات خورند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1257)
فرقه ای از متصوفۀ مبطله که از مردم طعام خواهند و خورند و از زندگانی به همین فراغت شکم اکتفا کنند و این را توکل نامند و کسب نکنند و از صدقات خورند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1257)
کوتاهی نماینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که خود را کوتاه می نمایاند. (ناظم الاطباء) ، بازایستنده از امری. (آنندراج) (منتهی الارب). کسی که باز می ایستد از کاری. (ناظم الاطباء). رجوع به تکاول شود
کوتاهی نماینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که خود را کوتاه می نمایاند. (ناظم الاطباء) ، بازایستنده از امری. (آنندراج) (منتهی الارب). کسی که باز می ایستد از کاری. (ناظم الاطباء). رجوع به تکاول شود
کسی که معارضه میکند در دشنام و ملامت مر دیگری را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از فرهنگ جانسون) ، به یکدیگر پیماینده. (آنندراج). کیل پیماینده مر همدیگر را. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تکایل شود
کسی که معارضه میکند در دشنام و ملامت مر دیگری را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از فرهنگ جانسون) ، به یکدیگر پیماینده. (آنندراج). کیل پیماینده مر همدیگر را. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تکایل شود
کاهل و سست و غافل. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). تن آسان و تن پرور. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) کسی که خود را به قبیلۀ کهلان منسوب میکند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
کاهل و سست و غافل. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). تن آسان و تن پرور. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) کسی که خود را به قبیلۀ کهلان منسوب میکند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)