جدول جو
جدول جو

معنی متشاکل

متشاکل
همانند، مانند هم، مثل یکدیگر، شبیه، نظیر
تصویری از متشاکل
تصویر متشاکل
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با متشاکل

متشاکل

متشاکل
همریخت همچهر موافقت کننده، چیزی که مانند و موافق چیزی دیگر باشد
متشاکل
فرهنگ لغت هوشیار

متشاکل

متشاکل
موافقت کننده، چیزی که مانند و موافق چیزی دیگر باشد
متشاکل
فرهنگ فارسی معین

متشاکل

متشاکل
موافقت کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مناسب و موافق و پسند شده یکی مر دیگری را. (ناظم الاطباء). و رجوع به تشاکل شود
لغت نامه دهخدا

متشاکس

متشاکس
سخت گیر چانه زن بد خوی سخت گیر و چانه زن: گرد هوا ها و آرزوانهاء مختلف و از آن زن و بچگان خود مگرد که شرکاء متشاکس اند هر کس را فرمان مختلف است
فرهنگ لغت هوشیار

متشاغل

متشاغل
سستکار رو گردان از کار کسی که از کاری روی بر تابد و خود را بکار دیگر مشغول سازد
فرهنگ لغت هوشیار

متشاغل

متشاغل
کسی که از کاری روی برتابد و خود را به کار دیگر مشغول سازد
متشاغل
فرهنگ فارسی معین