جدول جو
جدول جو

معنی متکامل

متکامل((مُ تَ مِ))
کامل شده، به کمال رسیده
تصویری از متکامل
تصویر متکامل
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با متکامل

متکامل

متکامل
رسا آنکه خود را بتدریج کامل سازد بکمال رسنده، کامل شده. بکمال رسیده: و حمدالله تعالی ترا اسباب این سعادت جمله متکامل است
فرهنگ لغت هوشیار

متکامل

متکامل
تمام شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تکامل شود، تمام. (آنندراج). کامل و درست و تمام. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا

متعامل

متعامل
کسی که با دیگری خرید و فروش و معامله می کند، یک طرف معامله
متعامل
فرهنگ فارسی عمید

متعامل

متعامل
سوداگر داد و ستد کننده معامله کننده داد و ستد کننده
متعامل
فرهنگ لغت هوشیار