- متوسد
- آنکه چیزی را برای خود بالین قرار دهد و به آن تکیه کند
معنی متوسد - جستجوی لغت در جدول جو
- متوسد
- تکیه کننده
- متوسد ((مُ تَ وَ سِّ))
- تکیه کننده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زایچه
میانه، میانگین
برافروزنده، بر افروخته، فروزان
وسیله جوینده، کسی که دست به دامن دیگری بیندازد
تنا ور جسد گیرنده، تناور جمع متجسدین
دوستی دارنده، کار پذیرنده، سرکار و مباشر، سازمان و یا کاری را بعهده گیرنده، سرپرست املاک موقوفه
لیستاده و آماده از بر کاری
فروزان، برافروخته
دست بدامان کسی زننده و کسی را شفیع کننده و واسطه قرار دهنده
فرا خنده گسترنده گسترده فراخ نشیننده، با وسعت: این بنده ثناگر متوقع است و مجال امیدش متوسع
میانه، نه خوب و نه بد
دوست دارنده
فرد یگانه و بی مثل و بی مانند و تنها
زاییده شده
باوسعت، وسیع
دارای جسمیت شده
فرد، یگانه، تنها، بی مثل، بی مانند، آنکه از مردم دوری می کند، گوشه نشین
نه خوب و نه بد، نه بلند و نه کوتاه، میانه، میانه گیر، میانه رو، آنکه به لحاظ اجتماعی در مرتبۀ میانه قرار دارد، دارای مرتبۀ اجتماعی میانه
Fervid
Average, Moderate, Medium
nascido
fervoroso
médio, moderado
geboren
glühend
durchschnittlich, mittel, moderat