جدول جو
جدول جو

معنی متنق - جستجوی لغت در جدول جو

متنق
(مَتْتو)
دهی از دهستان سهندآباد بخش بستان آباد است که در شهرستان تبریز واقع است و 1057 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متسق
تصویر متسق
دارای نظم و ترتیب، در علوم ادبی متدارک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مختنق
تصویر مختنق
خفه شونده، در پزشکی آنکه دچار اختناق شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخنق
تصویر مخنق
در علم عروض ویژگی پایه ای که در آن مفاعیلن به مفعولن تغییر یابد، به شرطی که در ابتدای بیت نباشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متفق
تصویر متفق
با هم یکی شده، هماهنگ، کسی که با دیگری همراه و متحد باشد، هم عهد، کسی که قصد کاری را دارد، قصد کننده، برای مثال یکی متفق بود بر منکری / گذر کرد بر وی نکو محضری (سعدی۱ - ۱۹۲)، سازگار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متقن
تصویر متقن
محکم، استوار
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ نَقْ قی)
برگزیننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). برگزیننده و اختیار و انتخاب کننده. (ناظم الاطباء). رجوع به تنقی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَقْ قِ)
آن که چیزی را نقل شراب گرداند. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که تنقل میکند و پس از جام شراب جهت مزه چیزی میخورد. (ناظم الاطباء) ، بسیار برگردنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) ، ترجمه شده و از زبانی به زبانی دیگرنقل شده، نقل کرده شده، قابل حمل و نقل. (ناظم الاطباء). رجوع به تنقل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَقْ قِ)
ترکیده و کفیده و چاک شده و شکافته شده. (ناظم الاطباء) ، خون قطره قطره چکیده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تنقض شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَقْ قِ)
عیب کننده و بد گوینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بی حرمتی کننده و بی آبرو کننده و عیب کننده. (ناظم الاطباء). رجوع به تنقص شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَقْ قِ)
بازکاونده از چیزی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بازکاونده و تجسس کننده. (ناظم الاطباء). رجوع به تنقر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَقْ قِ)
سره کننده درم و جز آنرا. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ادا کننده وجه نقد و زر حاضر. (ناظم الاطباء). رجوع به تنقد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَقْ قِ)
شتر کم پیه. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). لاغر شده. (ناظم الاطباء). رجوع به تنقح شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَقْ قِ)
کسی که دلداری میدهد و مهربانی میکند، کسی که شتابی مینماید. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَقْ قِ)
نقاب بسته و روی بندزده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مختنق
تصویر مختنق
خبه شونده، جای تنگ کسی که گلویش فشرده شود خفه شونده
فرهنگ لغت هوشیار
خبه خبه شده، خبه گاه در گلو خبه کن خفه شده خبه گشته، محل فشار طناب در گلوی خفه شده. خفه کننده، مفعولن چون در حشو بیت افتد واز مفاعلین منشعب باشد آنرا مخنق خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متسق
تصویر متسق
ساماندار، هموار دارای نظم و ترتیب، مستوی، بحر متدارک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متقن
تصویر متقن
استوار و محکم، متین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوق
تصویر متوق
سخت آرزومند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متفق
تصویر متفق
با هم سازوار کردن، هماهنگ و هم عهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متقن
تصویر متقن
استوار گردیده، محکم شده، محکم، استوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مختنق
تصویر مختنق
((مُ تَ نِ))
خفه شونده، گلوی فشرده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخنق
تصویر مخنق
((مُ خَ نِّ))
خفه کننده، در علم عروض «مفعولن» چون در حشو بیت افتد و از «مفاعیلن» منشعب باشد، آن را مخنق خوانند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متقن
تصویر متقن
((مُ تْ قِ))
محکم کننده، استوارکننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متفق
تصویر متفق
((مُ تَّ فِ))
با هم یکی شده، یک دل و یک جهت، متحد شده، سازگار، همراه، مصمم، قصد کننده، القول هم صدا، هم کلام
متفق الرأی: کنایه از همدستان، هم رأی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متسق
تصویر متسق
((مُ تَّ س))
دارای نظم و ترتیب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متنی
تصویر متنی
Contextual, Textual
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از متنی
تصویر متنی
contextual, textual
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از متنی
تصویر متنی
kontextuell, textuell
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از متنی
تصویر متنی
kontekstualny, tekstowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از متنی
تصویر متنی
контекстуальный , текстовый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از متنی
تصویر متنی
контекстуальний , текстовий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از متنی
تصویر متنی
contextueel, tekstueel
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از متنی
تصویر متنی
contextual, textual
دیکشنری فارسی به اسپانیایی