معنی مخنق - فرهنگ فارسی معین
معنی مخنق
مخنق((مُ خَ نِّ))
خفه کننده، در علم عروض «مفعولن» چون در حشو بیت افتد و از «مفاعیلن» منشعب باشد، آن را مخنق خوانند
تصویر مخنق
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با مخنق
مخنق
مخنق
خبه خبه شده، خبه گاه در گلو خبه کن خفه شده خبه گشته، محل فشار طناب در گلوی خفه شده. خفه کننده، مفعولن چون در حشو بیت افتد واز مفاعلین منشعب باشد آنرا مخنق خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
مخنق
مخنق
در علم عروض ویژگی پایه ای که در آن مفاعیلن به مفعولن تغییر یابد، به شرطی که در ابتدای بیت نباشد
فرهنگ فارسی عمید
مخنق
مخنق
گردن بند و حمیل. ج، مخانق. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
مخنق
مخنق
جلاد و آنکه خفه می کند. خفه کننده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تخنیق شود
لغت نامه دهخدا
مخنق
مخنق
آنجائی از گردن که محل خفه کردن است. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.