جدول جو
جدول جو

معنی مختنق

مختنق((مُ تَ نِ))
خفه شونده، گلوی فشرده شده
تصویری از مختنق
تصویر مختنق
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مختنق

مختنق

مختنق
خبه شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خفه شده و گلوفشرده شده برای مردن. (ناظم الاطباء) ، اسب که غرۀ پیشانی وی تا رخسارش رسیده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا

مختنق

مختنق
تنگی جای. (منتهی الارب) (آنندراج) (از محیط المحیط). جای تنگ. (ناظم الاطباء). رجوع به اختناق شود
لغت نامه دهخدا

مخترق

مخترق
باد گذر گذرگاه باد گذرنده، باد گذرنده، رونده، بر بافنده دروغ دروغباف
فرهنگ لغت هوشیار

مختنقه

مختنقه
مؤنث مختنق. (ناظم الاطباء). رجوع به مختنق و اختناق شود
لغت نامه دهخدا