جدول جو
جدول جو

معنی متناول - جستجوی لغت در جدول جو

متناول
گیرنده، خورنده گیرنده چیزی، خورنده جمع متناولین
تصویری از متناول
تصویر متناول
فرهنگ لغت هوشیار
متناول
((مُ تَ وِ))
گیرنده چیزی، خورنده
تصویری از متناول
تصویر متناول
فرهنگ فارسی معین
متناول
گیرندۀ چیزی، آنکه می گیرد، آنکه می خورد، تناول کننده، خورنده
تصویری از متناول
تصویر متناول
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متناوب
تصویر متناوب
پی در پی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متداول
تصویر متداول
فراگیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متناوم
تصویر متناوم
خودرابه خواب زننده،
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
آنچه به نوبت بیاید، یکی پس از دیگری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متقاول
تصویر متقاول
گفت و شنود کننده، زبان دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متداول
تصویر متداول
رایج، و معمول شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متطاول
تصویر متطاول
گردن دراز، تکبر نماینده مغرور، غارتگر و چپاول کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناوم
تصویر متناوم
خوابیده نما، خوابنده خود را بخواب زننده، خوابنده جمع متناومین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
به نوبت گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناسل
تصویر متناسل
زائیده شده و پی در پی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متداول
تصویر متداول
((مُ تَ وِ))
آن چه معمول و مرسوم باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
((مُ تَ وِ))
یکی پس از دیگری، آنچه به نوبت بیاید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متداول
تصویر متداول
مرسوم، ویژگی هنجاری که براساس آیین یا فرهنگ در یک جامعه رایج شده است، چیزی که از طرف والی یا حاکم به کسی داده می شود، جیره، مواجب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متطاول
تصویر متطاول
طویل، دراز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
Alternating, Intermittent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از متداول
تصویر متداول
Conventional
دیکشنری فارسی به انگلیسی
alternante, intermitente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
abwechselnd, intermittierend
دیکشنری فارسی به آلمانی
naprzemienny, przerywany
دیکشنری فارسی به لهستانی
чередующийся , прерывистый
دیکشنری فارسی به روسی
традиционный
دیکشنری فارسی به روسی
чергуючийся , переривчастий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
afwisselend, intermitterend
دیکشنری فارسی به هلندی
alternatif, intermittent
دیکشنری فارسی به فرانسوی