جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با متناوم

متناوم

متناوم
خوابیده نما، خوابنده خود را بخواب زننده، خوابنده جمع متناومین
متناوم
فرهنگ لغت هوشیار

متناوم

متناوم
خویشتن را خوابیده نماینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که خویشتن را خوابیده مینمایاند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناوم شود
لغت نامه دهخدا