جدول جو
جدول جو

معنی متلهم - جستجوی لغت در جدول جو

متلهم
(مُ تَ لَهَْ هَِ)
به یکبار فروخورنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آن که میخورد و می بلعدو فرو میبرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تلهم شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متلهب
تصویر متلهب
برافروخته، زبانه کشیده، شعله ور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متلهف
تصویر متلهف
کسی که دریغ و افسوس می خورد، اندوهگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متوهم
تصویر متوهم
کسی که دچار وهم وخیال شده باشد، گمان برنده، خیال کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدلهم
تصویر مدلهم
سیاه، تاریک مثلاً شب مدلهم
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ لَوْ وِ)
انتظار و درنگ کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آهسته و با درنگ و شکیبا و صابر. (ناظم الاطباء). رجوع به تلوم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَهَْ هَِ)
چیزی سخت سپید. (آنندراج). سخت سپید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تلهق شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَهَْ هَِ)
دریغ خورنده. (از منتهی الارب). افسوس خورنده و اندوهگین. (غیاث) (آنندراج). مضطرب و غم خورده و دریغ و افسوس خورده و ملول. (ناظم الاطباء). آن که افسوس خورد. دریغ خورنده. اندوهناک. ج، متلهفین. (فرهنگ فارسی معین). متأسف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : روزگاری در طلبش متلهف بود و پویان. (گلستان) ، متحرک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَهَْ هَِ)
سگی که زبان بیرون اندازد از تشنگی و تعب وماندگی. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، مردی که شتابان باشد و سخت دم زند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَهَْ هَِ)
آتش فروزان و روشن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). افروخته و شعله زننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تلهب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَطْ طِ)
روی تیره و خاکسترگون. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تلطم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَفْ فِ)
آن که روی بند و عمامه بندد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کسی که دهان و بینی را با لفام بپوشاند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تلفم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَغْ غِ)
آن که ملاغم جنباند وقت سخن گفتن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). کسی که گرداگرد درون دهان را وقت سخن گفتن می جنباند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تلغم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَهَْ هی)
بازی کننده. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تلهی شود، خود را مشغول کننده به چیزی. (ناظم الاطباء) ، بازی دوست، فراموشکار و غافل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَهَْ هَِ)
گمان برنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اندیشنده و گمان برنده و خیال کننده، ترسیده و ترسناک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ هَِ م م)
سخت سیاه و تاریک. (غیاث اللغات از شرح نصاب) (از مهذب الاسماء) (آنندراج) : اسود مدلهم، مبالغه است، یعنی بسیار سیاه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مظلم. داج. تاری. تاریک. (یادداشت مؤلف) ، شب تاریک. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). رجوع به مدلهمه شود: با لشکری چون مدلهم و دریای ملتطم. (جهانگشای جوینی) ، پیر. کلانسال. (ناظم الاطباء) : ادلهم ّ فلان، کبر و شاخ. (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هَِ)
نعت فاعلی از استلهام. الهام خواهنده. (از اقرب الموارد). رجوع به استلهام شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فَهَْ هَِ)
اندک اندک دریابنده. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). کسی که اندک اندک دریافت میکند و میفهمد. (ناظم الاطباء) ، دانا و عاقل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَهَْ هَِ)
ناشتا شکننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). کسی که ناشتاشکن میخورد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تلهن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ هَِ م م)
گونه برگشته. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). متغیر و برگشته گونه. (ناظم الاطباء). آن که رنگ او بگشته بود از نزاری. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جَهَْ هَِ)
ترش روی. (آنندراج). درشت و سخت رو و ترشرو. (ناظم الاطباء). و رجوع به تجهم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دَهَْ هََ)
پوشیده و فرا گرفته شده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ طَهَْ هَِ)
ناخوش دارندۀ طعام را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آزرده و متنفر و بیزار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تطهم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مستلهم
تصویر مستلهم
الهام خواهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدلهم
تصویر مدلهم
سیاه تاریک، شب تاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوهم
تصویر متوهم
خیال کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلدم
تصویر متلدم
جامه کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلوم
تصویر متلوم
درنگ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلهب
تصویر متلهب
فروزان
فرهنگ لغت هوشیار
افسوس خورنده اندوهگین آنکه افسوس خورد دریغ خورنده اندوهناک جمع متلهفین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلجم
تصویر متلجم
از ریشه پارسی - لگام بسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجهم
تصویر متجهم
ترشروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدلهم
تصویر مدلهم
((مُ لَ هِ))
سیاه، تاریک، شب تاریک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متلهف
تصویر متلهف
((مُ تَ لَ هِّ))
اندوهگین، کسی که دریغ و افسوس می خورد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متوهم
تصویر متوهم
((مُ تَ وَ هِّ))
گمان برنده، خیال کننده
فرهنگ فارسی معین