دریغ خورنده. (از منتهی الارب). افسوس خورنده و اندوهگین. (غیاث) (آنندراج). مضطرب و غم خورده و دریغ و افسوس خورده و ملول. (ناظم الاطباء). آن که افسوس خورد. دریغ خورنده. اندوهناک. ج، متلهفین. (فرهنگ فارسی معین). متأسف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : روزگاری در طلبش متلهف بود و پویان. (گلستان) ، متحرک. (ناظم الاطباء)
دریغ خورنده. (از منتهی الارب). افسوس خورنده و اندوهگین. (غیاث) (آنندراج). مضطرب و غم خورده و دریغ و افسوس خورده و ملول. (ناظم الاطباء). آن که افسوس خورد. دریغ خورنده. اندوهناک. ج، متلهفین. (فرهنگ فارسی معین). متأسف. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : روزگاری در طلبش متلهف بود و پویان. (گلستان) ، متحرک. (ناظم الاطباء)
آن که روی بند و عمامه بندد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کسی که دهان و بینی را با لفام بپوشاند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تلفم شود
آن که روی بند و عمامه بندد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کسی که دهان و بینی را با لفام بپوشاند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تلفم شود
آن که ملاغم جنباند وقت سخن گفتن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). کسی که گرداگرد درون دهان را وقت سخن گفتن می جنباند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تلغم شود
آن که ملاغم جنباند وقت سخن گفتن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). کسی که گرداگرد درون دهان را وقت سخن گفتن می جنباند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تلغم شود
بازی کننده. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تلهی شود، خود را مشغول کننده به چیزی. (ناظم الاطباء) ، بازی دوست، فراموشکار و غافل. (ناظم الاطباء)
بازی کننده. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تلهی شود، خود را مشغول کننده به چیزی. (ناظم الاطباء) ، بازی دوست، فراموشکار و غافل. (ناظم الاطباء)