معنی متوهم
- متوهم
- کسی که دچار وهم وخیال شده باشد، گمان برنده، خیال کننده
واژههای مرتبط با متوهم
متوهم
- متوهم
- خیال کننده
متوهم
- متوهم
- گمان برنده، خیال کننده
متوهم
- متوهم
- گمان برنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اندیشنده و گمان برنده و خیال کننده، ترسیده و ترسناک. (ناظم الاطباء)
متوهم
- متوهم
- اندیشناک، ترسیده، خوفناک، وهمگین، خیالاتی، خیال زده
متورم
- متورم
- آماسیده
متورم
- متورم
- ورم کرده، آماس کرده، آماسیده
متجهم
- متجهم
- ترشروی
متورم
- متورم
- آماسنده، ورم کرده، برآمده
متورم
- متورم
- آماسیده، ورم کرده
