جدول جو
جدول جو

معنی متفقر - جستجوی لغت در جدول جو

متفقر(مُ تَ فَقْ قِ)
ارض متفقر، زمینی بسیار چاه. بسیارگو. (منتهی الارب) (از آنندراج). ملکی که دارای مغاک و گودال و خندق و رخنه باشد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). ورجوع به مادۀ بعد شود، کسی که برای خرمابن ود می کند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مفتقر
تصویر مفتقر
محتاج، نیازمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
کسی که در امری فکر و اندیشه می کند، فکر کننده، عاقل، دانا، خردمند، اریب، فروهیده، حصیف، فرزانه، خردپیشه، لبیب، خردور، داناسر، فرزان، صاحب خرد، متدبّر، خردومند، نیکورای، پیردل، بخرد، راد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متفقد
تصویر متفقد
جویندۀ گم شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متفقه
تصویر متفقه
عالم به علم فقه، فقیه، دانشمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متفرق
تصویر متفرق
پراکنده، دورازهم، در تصوف ویژگی سالکی که در حالت تفرقه است
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ فَقْ قِ رَ)
ارض متفقره، زمینی که دارای چاه و گودال بسیار باشد. (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
اندیشنده، فکر کننده، آنکه بیندیشد
فرهنگ لغت هوشیار
متفقه در فارسی مونث متفق: همیو سازوار هماهنگ دانا نما، دانا دانشمند مونث متفق یا دایره متفقه دایره عروضی که دو بحر متقارب و متدارک از آن استخراج میشود. دایره متقارب. آنکه خود را فقیه معرفی کند، فقیه دانشمند جمع متفقهین
فرهنگ لغت هوشیار
متحداً، جمعاً، باتفاق، با هم باتفاق متحدا جمعا، متفقا وارد مجلس شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متفرق
تصویر متفرق
پراکنده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفتقر
تصویر مفتقر
نیاز مند مستمند نیاز دارنده، نیازمند محتاج مستمند: (این همه دلایل به تایید الهی و هدایت پادشاهی مفتقرند) (چهارمقاله. 107)، جمع مفتقرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
((مُ تَ فَ کِّ))
اندیشمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متفقه
تصویر متفقه
((مُ تَ فَ قِّ))
آن که خود را فقیه معرفی کند، فقیه، دانشمند، جمع متفقهین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متفرق
تصویر متفرق
((مُ تَ فَ رِّ))
پراکنده، پریشان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفتقر
تصویر مفتقر
((مُ تَ ق))
نیاز دارنده، نیازمند، محتاج، مستمند، جمع مفتقرین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متفرق
تصویر متفرق
پراکنده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
اندیشگر، اندیشمند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
Pensive, Thoughtful, Contemplator
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از متفرق
تصویر متفرق
Sparse
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
contemplateur, pensif, réfléchi
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
contemplador, pensativo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
Kontemplator, nachdenklich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از متفرق
تصویر متفرق
spärlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
kontemplator, zamyślony, myślący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از متفرق
تصویر متفرق
rzadki
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
размышляющий , задумчивый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از متفرق
تصویر متفرق
разреженный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
роздумувач , задумливий , замислений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از متفرق
تصویر متفرق
рідкісний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
contemplator, peinzend, bedachtzaam
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از متفرق
تصویر متفرق
schaars
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از متفکر
تصویر متفکر
contemplador, pensativo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از متفرق
تصویر متفرق
escaso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از متفرق
تصویر متفرق
esparso
دیکشنری فارسی به پرتغالی