متفقه در فارسی مونث متفق: همیو سازوار هماهنگ دانا نما، دانا دانشمند مونث متفق یا دایره متفقه دایره عروضی که دو بحر متقارب و متدارک از آن استخراج میشود. دایره متقارب. آنکه خود را فقیه معرفی کند، فقیه دانشمند جمع متفقهین
متفقه. مؤنث متفق. رجوع به متفق شود. - دایرۀ متفقه، (در اصطلاح عروض) دایره ای عروضی که دو بحر متقارب و متدارک از آن استخراج میشود. و رجوع به بدیع جلال همائی دورۀ دوم ص 143 و دایرۀ متقارب، در المعجم چ مدرس رضوی چ 1 ص 55 شود
فقیه. (از آنندراج) (از منتهی الارب). عالم به علم فقه. فقیه و دانای شرع الهی. (ناظم الاطباء). دانشمند در مسائل شرعی. ج، مُتَفَقِّهَه و مُتَفَقِّهین: از بی ادبی باشد و از پست مقامی سجع متنبی گفتن پیش متفقه. منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 90)
متفرقه در فارسی مونث متفرق: پراگنده پراشیده ولاو بشپول، گوناگون، بیگانه نا آشنا مونث متفرق جمع متفرقات، اشخاص و اشیا متخلف: یعنی اهل بازار و روستا و متفرقه، گروهی از نگهبانان سلطنتی، اشخاص بیگانه: ورود اشخاص متفرقه ممنوع است