جدول جو
جدول جو

معنی متعدد - جستجوی لغت در جدول جو

متعدد
انبوه
تصویری از متعدد
تصویر متعدد
فرهنگ واژه فارسی سره
متعدد
بسیار و زیاده، فراوان
تصویری از متعدد
تصویر متعدد
فرهنگ لغت هوشیار
متعدد
((مُ تَ عَ دِّ))
بسیار، بی شمار
تصویری از متعدد
تصویر متعدد
فرهنگ فارسی معین
متعدد
بسیار، بی شمار
تصویری از متعدد
تصویر متعدد
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متعدده
تصویر متعدده
مونث متعدد طرق متعدده کتب متعدده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
پایبند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متعدی
تصویر متعدی
تعدی کننده، متجاوز، در دستور زبان علوم ادبی فعلی که برای کامل کردن معنی خود به مفعول نیاز دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متعود
تصویر متعود
عادت یافته، خوگرفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متعمد
تصویر متعمد
کسی که از روی عمد و قصد کاری می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متعبد
تصویر متعبد
عبادتگاه، جای عبادت، محل پرستش، معبد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متجدد
تصویر متجدد
کسی که آداب ورسوم تازه را کسب کرده باشد، پیرو شیوه های نوین زندگی، نوگرا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متعبد
تصویر متعبد
عبادت کننده، کسی که به تکلف خود را عابد می نمایاند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متردد
تصویر متردد
کسی که در امری دچار شک و تردید باشد، دودل، رفت و آمد کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متبدد
تصویر متبدد
پریشان پراکنده، بخش کننده تقسیم کننده بحصه ها، متفرق پریشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجدد
تصویر متجدد
نو و تجدید شده و تازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متردد
تصویر متردد
دو دله، مشکوک، سرگشته در امری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعدی
تصویر متعدی
ستمگر و ظالم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعبد
تصویر متعبد
عبادت کننده و بسیار متدین و دیندار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعید
تصویر متعید
خشمگین، ستمگر، چفته بند (چفته تهمت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
کسی که عهد وپیمان ببندد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعود
تصویر متعود
عادت یافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعند
تصویر متعند
بد خواه ستیزه جوی آنکه عناد وزرد لجاج کننده ستیزه کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعمد
تصویر متعمد
کسی که جد و جهد میکند و بطور عمد و دانسته کار میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متصدد
تصویر متصدد
پیش آینده، مقابل و روبرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متمدد
تصویر متمدد
کشدار کشاینده کشیده شونده، قابل ارتجاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلدد
تصویر متلدد
گردن چپار دوبین کژ نگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متودد
تصویر متودد
دوست دارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متردد
تصویر متردد
((مُ تَ رَ دِّ))
آمد و شد کننده، کسی که در امری به شک و تردید دچار است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
((مُ تَ عَ هِّ))
ضامن، برعهده گیرنده، دارای حس مسئولیت در برابر ادای وظیفه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متعود
تصویر متعود
((مُ تَ عَ وِّ))
عادت کننده، خوگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متعدی
تصویر متعدی
((مُ تَ عَ دّ))
تجاوز کننده، ستمگر، فعلی که تنها با فاعل معنای کامل نداشته باشد و نیازمند به مفعول باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متعبد
تصویر متعبد
((مُ تَ عَ بِّ))
متدین، دیندار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متمدد
تصویر متمدد
((مُ تَ مَ دِّ))
کشیده شونده، قابل ارتجاع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متجدد
تصویر متجدد
((مُ تَ جَ دِّ))
نوخواه، کسی که آداب و رسوم جدید را می پذیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متبدد
تصویر متبدد
((مُ تَ بِ دِّ))
تقسیم کننده به حصه ها، متفرق، پریشان
فرهنگ فارسی معین