قدیدکننده گوشت را و شقیق سازنده. (آنندراج). کسی که گوشت را نیم پز می کند و به درازا بریده جهت توشه خشک می کند. (ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اتشاق شود
قدیدکننده گوشت را و شقیق سازنده. (آنندراج). کسی که گوشت را نیم پز می کند و به درازا بریده جهت توشه خشک می کند. (ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اتشاق شود
شکافته شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). شکافته شدن هیزم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مطاوعۀ تشقیق، شکافته شدن هیزم. (از اقرب الموارد) : و حال زهره فی تشققه کحال السوسن فی اول انفتاحه. (ابن البیطار). حجر خزفی، حجر شبیه بالخزف، سریع التشقق. (ابن البیطار). ثم یتشق وجهه و یفور منه الماء. (نخبهالدهر دمشقی) ، نیک پیدا گردیدن برق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، لاغر گردیدن اسب. (از اقرب الموارد)
شکافته شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). شکافته شدن هیزم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مطاوعۀ تشقیق، شکافته شدن هیزم. (از اقرب الموارد) : و حال زهره فی تشققه کحال السوسن فی اول انفتاحه. (ابن البیطار). حجر خزفی، حجر شبیه بالخزف، سریع التشقق. (ابن البیطار). ثم یتشق وجهه و یفور منه الماء. (نخبهالدهر دمشقی) ، نیک پیدا گردیدن برق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، لاغر گردیدن اسب. (از اقرب الموارد)
به تکلف فصاحت نماینده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). کسی که به تکلف فصاحت می نماید. (ناظم الاطباء) ، فسوس کننده مردم را. (منتهی الارب). استهزاء کننده. (ذیل اقرب الموارد). منه الحدیث: ابغضکم الی الثرثارون المتشدقون. (ذیل اقرب الموارد) ، آن که در تکلم بانگ فراوان می زند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تشدق شود
به تکلف فصاحت نماینده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). کسی که به تکلف فصاحت می نماید. (ناظم الاطباء) ، فسوس کننده مردم را. (منتهی الارب). استهزاء کننده. (ذیل اقرب الموارد). منه الحدیث: ابغضکم الی الثرثارون المتشدقون. (ذیل اقرب الموارد) ، آن که در تکلم بانگ فراوان می زند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تشدق شود
صحیح و درست کننده خبر. (آنندراج). راست و صحیح و یقین و بی شک. (ناظم الاطباء) ، تحقیق شده و ثابت شده و یقین و راست و درست و بی شبهه. (ناظم الاطباء) ، درست شونده، هست شونده. (فرهنگ فارسی معین) ، تحقیق کننده. (ناظم الاطباء). - متحقق به حق، کسی است که مشاهده کند حق را در هرامر متعینی بدون تعین بدان. (فرهنگ مصطلحات عرفا ص 344). نزد صوفیه محققی که مشاهدۀ حق فرماید در هر متعینی بی تعیین آن متعین زیرا که اﷲ تعالی اگر چه مشهود است در هر مقیدی به اسمی یا صفتی یا اعتباری یا تعینی یا حیثیتی منحصر و مقید نیست در اینها لاجرم مطلق مقید باشد و مقید مطلق و منزه بود از تقیید و لا تقییدو اطلاق و لااطلاق. (از کشاف اصطلاحات الفنون). - متحقق به حق و خلق، کسی که ببیند هر مطلقی را در وجود واحد احدیت که حق را در خلق بیند وخلق را در حق. (فرهنگ مصطلحات عرفا سیدجعفر سجادی). آن که هر مطلق در وجود را وجهی به تقیید و هر مقیدی را وجهی به اطلاق بیند. آن که همه وجود را حقیقتی واحد بیند که از جهتی مطلق و از جهتی مقید است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به تحقق شود
صحیح و درست کننده خبر. (آنندراج). راست و صحیح و یقین و بی شک. (ناظم الاطباء) ، تحقیق شده و ثابت شده و یقین و راست و درست و بی شبهه. (ناظم الاطباء) ، درست شونده، هست شونده. (فرهنگ فارسی معین) ، تحقیق کننده. (ناظم الاطباء). - متحقق به حق، کسی است که مشاهده کند حق را در هرامر متعینی بدون تعین بدان. (فرهنگ مصطلحات عرفا ص 344). نزد صوفیه محققی که مشاهدۀ حق فرماید در هر متعینی بی تعیین آن متعین زیرا که اﷲ تعالی اگر چه مشهود است در هر مقیدی به اسمی یا صفتی یا اعتباری یا تعینی یا حیثیتی منحصر و مقید نیست در اینها لاجرم مطلق مقید باشد و مقید مطلق و منزه بود از تقیید و لا تقییدو اطلاق و لااطلاق. (از کشاف اصطلاحات الفنون). - متحقق به حق و خلق، کسی که ببیند هر مطلقی را در وجود واحد احدیت که حق را در خلق بیند وخلق را در حق. (فرهنگ مصطلحات عرفا سیدجعفر سجادی). آن که هر مطلق در وجود را وجهی به تقیید و هر مقیدی را وجهی به اطلاق بیند. آن که همه وجود را حقیقتی واحد بیند که از جهتی مطلق و از جهتی مقید است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به تحقق شود
نیمۀ چیزی را گیرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). آن که نیمۀ چیزی را می گیرد. (ناظم الاطباء) ، درآینده در سخن. (آنندراج) (از منتهی الارب) ، گیرندۀ کلمه از کلمه. (آنندراج) (از منتهی الارب). آن که می گیرد اسمی را از کلمه دیگر. (ناظم الاطباء). و رجوع به اشتقاق شود، ستیزه کننده. (از ناظم الاطباء) ، غوغاکننده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، فتنه انگیزاننده. (ناظم الاطباء)
نیمۀ چیزی را گیرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). آن که نیمۀ چیزی را می گیرد. (ناظم الاطباء) ، درآینده در سخن. (آنندراج) (از منتهی الارب) ، گیرندۀ کلمه از کلمه. (آنندراج) (از منتهی الارب). آن که می گیرد اسمی را از کلمه دیگر. (ناظم الاطباء). و رجوع به اشتقاق شود، ستیزه کننده. (از ناظم الاطباء) ، غوغاکننده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، فتنه انگیزاننده. (ناظم الاطباء)